لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

دیدار در تیر۸۸

نوشته شده در چهارشنبه هفدهم تیر 1388 ساعت 11:40 شماره پست: 27


سه شنبه ۱۶ تیر ساعت ۱۱:۱۵ صبح: تو زودتر از من رسیده بودی !رفته بودی زیر آبشار و منتظرم بودی منم از اون بالا دیدمت این دفعه میخوام بیشتر خاطرات با هم بودنمونا بنویسم.رفتیم رو تخت نشستیم تو سفارش چای و قلیون داده بودی تا چند دقیقه فقط نگاه بودلم واست یه ذره شده بود!الانم یه ذره شده!مامان واسمون آبمیوه و کیک داده بود. گفتی:ضعیفه یه چایی بریز بینیم!گقتم :بله قربان.خلاصه یه ۲ ساعتی اونجا نشستیم تو خیلی قلیون کشیدی و من هی غر زدم که بسه سرت گیج میشه ها!گفتی:نترس قلیونش با طعم توئه توپ میشم!گفتم :چه طعمیه مگه؟گفتی:هلو!نگات کردم:و میدونی من به این کلمه حساسم.واسه چی میگی خوب!گفتی:این طوری اخم نکن میخورمتا! بعد با هم رفتیم یه جای توپ!من بودم و تو و یه نهر آب یه عالمه درخت و کلی کلاغ فضوووووول!هوا خیلی گرم بود دست و صورتمونا توی آب شستیم و کلی خنک شدیم.ساعت ۳:۳۰ بود و ما هنوز ناهار نخوردیم.آخه نمیشد اون لحظه ها را بیخیال شد و بریم ناهار بخوریم.ولی کم کم صدای دل هردوتامون بلند شد و رفتیم واسه ناهار. و اما چی خوردیم:سیب زمینی سرخ کرده با سالاد و نوشابه!اول قرار شد چلو کباب بخوریم.....بعد من گفتم دیزی بگیریم.....بعد تو گفتی پیتزا راحت تره........من گفتم پینزا مخصوص.......تو گفتی مرغ و قارچ.....من گفتم هر چی تو بگی......تو گفتی هر چی تو بگی..... سیب زمینی سرخ کرده خوردیم!!!!!!!!!!!!!!!!!من زیاد نمیخواستم تو هم از خودتا خوردی هم از منا سیر شدیم دیگه!بیخیال پیتزا ! دوباره رفتیم دم همون نهر آب!باز صدای کلاغ ها.....این دفعه گفتی:کوفت کم قار قار کنید دارم باهاش حرف میزنم مگه چکار کردیم!!!!یلی خنده دار شده بود!کلی حرفای خوشگل خوشگل زدیم اینکه به زودی همه چی تموم بشه اینکه تو اینقدر میای تا بابام راضی بشه و .....ساعت ۵ بود گفتی:برم؟؟؟؟؟؟؟؟نگات کردم .....اشکم.....نگاه غمگینت.....دستات....نروووووووووووووووووووووووووووووووو ولی رفتی،یعنی مجبور بودی بری!دوری از تو.....دوری از چشات و نگات.....دوری از دستای گرمت....وااااای خدایا بهمون صبر بده و کمکمون کن.ما میتونیم تحمل کنیم چون آخرش خوشبختیمونه. باز یه دیدار پر خاطره دیگه.....هر بار بعد از دیدنت و رفتنت فکر میکنم همش خواب بوده تک تک لحظه ها را به یاد میارم و باورم نمیشه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد