لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

روزت مبارک(تیر ۸۸)

نوشته شده در دوشنبه پانزدهم تیر 1388 ساعت 12:17  


مرد من تکیه گاه من آرامش دهنده قلب من تسکین دهنده روح من همراه من هم پای من همه امید من دنیای من زندگی من نفس من بهانه موندن و بودن من.... روزت مبارک عزیز دل من سلام مهربونم اونشب (پست قبلی)ساعت ۴ صبح زنگ زدم به گوشیت تا بیدارت کنم.صبحش که بهم زنگ زدی با خوشحالی باهام حرف زدی منم خیلی سرد و خشک و عصبانی! گفتی: مگه آشتی نکردی!تو که صبح بیدارم کردی.....وقتی دیدم زنگ زدی کلی قربون صدقه ات رفتم.مهربون من! گفتم: قهر نبودم که بخوام آشتی کنم.الانم هنوز ناراحتم میتونی از دلم دربیاری؟!چه جوریشم من نمیدونم! خوب تو هم از دلم در آوردی دیگه! دیگه...دیگه! دیروز بعد از ظهر رفتی کرج.البته قبلش رفتی دندون پزشکی،به خاطر مشکل دنودن عقلات !حالا واست وقت گذاشته که بری جراحی کنی،من بمیرم الهی.ما شب رفتیم خونه عمه اینا....به خدا همه تلاشما کردم که نرم سر این موضوع کلی هم با بابا بحث کردیم!ولی مجبور شدم برم.دیشب دو ساعتی حرف زدیم.وااااای بزار اول اینا بگم که دوباره یادم میره: چند روز پیش بحثمون سر مراسم عروسی و جهاز و این چیزا بود. گفتم : باید یه جشن مفصل بگیریم اصلا باید هفت شبانه روز جشن بگیریم و حسابی سنگ تموم بزاری گفتی: جشن مفصل میخوای آاااااارهالا که این جوریه تو هم باید هفت جهاز شتر بیاری! ولی خودمونیما عجب سوتی دادیا!قربون اون سوتیات برم من.عزیز دلم خلاصه.......دیشب هم خیلی خوب بود.فقط با یه کلمه هی اذیتم میکردی حالا نمیشه گفت ولی یادم نمیره..و بعدا خدمتت میرسم! امروز هم همه خونه مادرجون دعوتیم.من نیم ساعته از خواب بیدار شدم.الان ساعت ۱۲:۷ است.حالم زیاد خوب نیست(جسمی را میگم)این طوریم باز اگه جور بشه پنجشنبه میای پیشمی خدا خواهش میکنم اگه میشه لطف کن و جور بشه عقش جونم بیاد زودتر پیشم.دیگه داریم خول میشیما! راستی قول دادم این دفعه واقعی دورت بگردم..بیا میخوام دورت بگردم اونم همون جای همیشگی ....چی میشه!ولادت حضرت علی(ع) را تبریک میگم. ................................................................. سه شنبه ۱۶ تیر: همیشه کارات هین طوره،تو دیشب ساعت ۱۲ زنگ زدی و گفتی فردا میای پیشم(یعنی امروز)!! خیلی غیر منتظره بود .....آخه من هیچ کاری نکردم! دیشب طبق روال همیشه شب نخوابیدم....دلشوره ندارم ولی نمیدونم چرا همیشه قبل اومدنت خواب به چشام نمیاد! الان ساعت ۸ صبحه فکر کنم تا ۳-۴ ساعت دیگه تو بیای.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد