لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

دومین سالگرد عشقمون (اسفند۸۸)

نوشته شده در دوشنبه هفدهم اسفند 1388 ساعت 23:1 

سلام دوستای گلم

این چند روز:

روزا و شبای قشنگی داشتیم بدون کوچکترین بحثی!بیشتر از همیشه حرف میزدیم و کلا همه چی خیلی خوب و عالی بود!این روزا انگار از همیشه عاشق تر بودیم....فقط دیشب یه بحث کوچولو داشتیم!که اونم حل میشه ایشالا.فعلا همه دغدغمون مهیا کردن شرایط خواستگاری و اومدنه محسنیناست و فکر به این روزا هر دومونا کلافه کرده!واقعا زندگی خیلی سخته....خدا خودش کمک کنه!

فردا قراره من  و محسنم همدیگرا را ببینیم...البته اگه تا صبح دوباره اتفاقی نیفته(آخه نمیدونم چرا این دفعه اصلا قسمت نمیشه همدگیرا ببینیم!)

چند وقتی بود با دوستم قرار گذاشته بودیم بریم تهران!حالا دیدیم موقعیت جوره بهانه خرید عید هم داریم پس بهترین موقع واسه رفتنه!قرار بر این شد فردا صبح زود ما با اتوبوس حرکت کنیم!

سر راه عشقمم سوار میشه(آخه شهرشون بین راست و اتوبوس اونجا توقف داره چند دقیق ای)اگه بشه با اتوبوس ما بیاد که عالیه اما اگه نشد اون جدا میاد و ترمینال جنوب قرارمونه....... بعدشم که قراره تا شب با هم باشیم.....دوستمم با عشقش قرار داره و اونا هم باهمن!۴شنبه و ۵شنبه هم میمونم واسه خرید....اما محسنم فردا شب برمیگرده خونه!خواهشا دعا کنید همه چی خوب پیش بره!تا فردا هیچ اتفاقی نیفته که قرارمون بهم بخوره اونجا هم به خیر و خوشی بگذره همه چیز!خیلی خوشحالم که بعد از ۴ ماه قراره محسنما ببینم.....دلم واسش یه ذره شده!

ما میخواستیم چهارشنبه با هم باشیم اما به محسن مرخصی ندادن چون چهارشنبه کلی کار دارن به خاطر همین یه روز زودتر میریم.......حالا چرا چهارشنبه!!؟چون ۱۹ اسفند دومین سالگرد آشناییمونه و میخواستیم این روزا با هم باشیم!اما نشد دیگه.....

برای محسنم:

۱۹ اسفند دو سال پیش بود........نگاه اول!اولین باری که صداتو شنیدم......اولین سلام......وقت رفتن نگام کردی.......یه نگاه خاص و عجیب!حتی یه لحظه هم فکر نمیکردم ۲ سال دیگه تو هنوز تو زندگیم باشی.......باورم نمیشد همه زندگیم شده باشی....همه امیدم....هدفم.....عشقم......الانم باورم نمیشه........ولی الان دو سال از اون روز میگذره و همه این اتفاقا افتاده!تو شدی عشقم و من میخوام بشم شریک زندگیت!و به خاطر این اتفاق خدا را هزاران بار شکر میکنم.

تو این دو سال هم خاطرات خوب داشتیم هم بد.......گاهی هم خیلی بد!اما الان ذره ای به خاطر گریه های شبونه و چشم انتظاریم پشیمون نیستم!حتی اون لحظه ها هم واسم عزیزن!همین که تو بودی و اشکمو در میآوردی بعدش ازم عذر خواهی میکردی......همین که تو بودی که این لحظه ها را به وجود بیاری خودش قشنگه!مهم فقط بودن توست کنارم........باهام بمون تا همیشه!

محسنم خیلی دوستت دارم.......

برای دوست داشتن با من چون و چرا مکن مگر دیوانه ای!

بگذار فارغ از تمامی بدن ها عشق بورزم

بگذار بیرون از محدوده مکان و زمان تو را دیوانه وار دوست بدارم.

مگر نه است که

 پرنده را عشق پرواز است

ماهی را عشق دریا

خاک کویر محتاج آب

و بدینسان قلب من محتاج دوست داشتن

به من گرمی ببخش...

دستهای مهربانت را به من بسپارو با من به سرزمین رویاها بیا

در آستانه فصلی سرد مرا به بهار دعوت کن.

بگذار تنها تو را هوای تو را در کنار خود احساس کنم

مرا که دلزده از هرچه هست و نیست تنها به رویایی میهمان کن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد