لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

ساحلتم دریای من(آبان ۸۸)

لهرهنوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم آبان 1388 ساعت 23:33

برای محسنم: محسنم چند شب پیش (فکر میکنم شنبه شب)دلم خیلی ازت گرفته بود!گلایه کردم که محسن همیشگی نیستی و از سر کار که میای خستگیتا سر من خالی میکنی!گفتم باهام سرد حرف میزنی و فکر میکنم واست یه عادت شدم..........گفتم بهت احتیاج دارم اما تو خیلی کمتر از همیشه بهم میرسی...........گفتم احساس میکنم دوست داشتنت کم شده و اون جذابیت اولیه را برات ندارم!گفتم خسته شدم محسن ............اگه دوسم داری اگه همون عشق همیشگیم بهم ثابت کن من دوست ندارم کار و مشکلات از هم دورمون کنه!گفتم اگه میخوای یه مدتی با هم حرف نزنیم تا تو فکرت آزادتر بشه .........من نمیتونم این وضعا تحمل کنم دلم صحبتای شبونمونا میخواد........مثل اون وقتا که تا صبح بیدار بودیم و از آیندمون میگفتیم دلم میخواد مثل اون موقع ها تا بهم زنگ میزنی و من جواب میدم بدون هیچ حرفی یکی از آهنگای مورد علاقمو با اون صدای خوشگلت بخونی و من باز دیوونه ی دیوونه بازیات بشم........گفتم و گفتم تا بغضم ترکید.....گذاشتی راحت گریه کنم!ازم خواستی دیگه نگم.....گفتی میخوام تا صبح فکر کنم! و از اون روز..............تو شدی محسن همیشگیم !چقدر خوبه که حرفای دلم و ریختم بیرون و تو بهشون فکر کردی............چقدر خوبه که تو هم یاد اون روزا کردی و همه جوره داری عشقتو بهم ثابت میکنی..........چقدر خوبه که درکم میکنی.........درکت میکنم و با هم همه چیا حل میکنیم!چقدر خوبه که بهم اعتماد داری و هیچ وقت بیخود بهم شک نمیکنی!چقدر خوبه که کوچکترین مسئله زندگیم را هم بهت میگم و تو با منطق و حرفای قشنگت آرومم میکنی! چقدر خوبه که تو را دارم............تو کنارمی...تو همه لحظه ها..... آخ که چقدرعاشقتم......چقدر خوبه که حاضر نیستم با همه دنیا عوضت کنم!محسنم واسه بار هزارم میگم عاشقانه و عاقلانه دوستت دارم! دوست دارم چند تا از اس ام اسامونا بنویسم:  

تو میگی: در بازی دل نگاه من مست تو بود*هر برگ دلم شکسته پابست تو بود*من شاه دلم را به زمین انداختم*اما چه کنم که تک دل دست تو بود. 

 من میگم: وقتی که عاشق چشات شدم تازه فهمیدم که زیبایی چیست ،وقتی که تو را در قلب کوچکم جای دادم تازه صدای ضربان قلبم را شنیدم و وقتی که دست در دستان تو نهادم تازه معنی گرمی را درک کردم،لحظه ها و ثانیه هایی را که با تو سپری میکنم بیشتر پی به زندگی میبرم ،هنگامی که به یاد تو هستم میفهمم آرامش چیست و هر گاه به جدایی می اندیشم کنار خود سایه مرگ را میبینم! 

 تو میگی: گفتی تو دلم اول و آخر خودتی از هر چه که دارم بهتر خودتی*خندیدم و زیر لب گفتم شاهزاده ی قصه های من عشق من خودتی میبوسمت. 

 من میگم: در بهاران زیر باران سخت حیرانت کنم*از لبانت گل بچینم بوسه بارانت کنم.  

تو میگی: دریا هرچه دور شود ساحل باز هم کنار دریا میماند، ساحلتم دریای من . (اینا خیلی دوست دارم)  

من میگم: آخرین تماشایت را پلک نزدم مبادا تصویرت در چشمانم آواره شود.  

تو میگی: میگن دلتنگی آخر دوست داشتنه به اندازه ی هم دلتنگی های دنیا دوستت دارم 

 

 و ادامه دارد..............


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد