لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

خبرای خوب و بد!+تو محشری....

 سلام...حالا که من اومدم شماها غیبتون زده!!این چند روز آمار وبم از همیشه پایین تر بود...کجا بودین پس؟؟!!!خوب بگذریم بریم سراغ اندر احوالات بنده و همسری!!..  

۵شنبه همسر جونی اومد اینجا و تا امروز صبح پیشم بود!این چند روز هم اتفاقای خوب افتاد هم اتفاقای بد!!حالا تعریف میکنم میفهمین...

 ۴شنبه ۵شنبه ی این هفته خیلی روزای بدی بود ما یه درس ۱ واحدی داشتیم که در طول ترم استاد نداشت و حالا تو دو روز از صبح تا شب میرفتیم کلاس اونم چه کلاسی!بدون هیچ وسیله خنک کننده به معنای واقعی تو جهنم بودیم!۵شنبه صبح محسن اومد دانشگاه تا ماشینا ازم بگیره و بره دنبال کاراش!تو راهروی دانشگاه کلی ماچ ماچی کردیم و عشقمو بخلیدم!!آخه چند روز بود ندیده بودمش...بیچاره اون روز ۴ بار اومد دانشگاه به خاطر من!!شبشم که عروسیه دوستم بود و من رفتم عروسی!البته آخر شبش محسنم اومد و همراهشون رفتیم باغ!!بد نبود خوش گذشت!جمعه هم که عمومینا از تهران اومدن و همه خونه مادرجون جمع بودیم!شنبه هم که عصر با همسری زدیم بیرون و از دست شربتا و شرینای مردم فرار میکردم!!بیچاره ها التماس میکردن برداریم خیلی خنده بود......یه سری که گفتیم نمیخوریم پسره اومد جلو ماشین وایساد گفت یا شربت برمیدارین یا باید از روی من رد بشین!!از بس زیاد بود دیگه شربتا رو دستشون مونده بود!!بعدشم که دوستا را دیدیم و با اونا رفتیم....

خبر خوبی که منا خیلی خیلی خوشحال کرد خبر قبولی عموم تو آزمون دکترای پتروشیمی بود اونم دانشگاه تهران!!اونا ۵شنبه اومدن و این چند روز همگی دور هم بودیم یکشنبه هم همگی شام مهمون عمو رفتیم بیرون! 

و اما خبر بد اینکه دل درد و معده درد این چند روز امونمو بریده بود...من تو درد خیلی طافتم زیاده و تا اونجایی که بشه صدام درنمیاد اما اون شب که خونه ی مادربزرگم بودم با فریادام همه فهمیدن این درد طبیعی نیست!!بیچاره همسری همش غصه میخورد و یه لحظه از کنارم تکون نمیخورد...من ۳-۴ ساله با این درد میسازم دکترم زیاد رفتم اما همه میگن چیز مهمی نیست و هر بار با دارو تا چند وقت خوبه و باز....قرار بود امروز منم با همسری برم تا بریم دکتر ولی یه مشکلی پیش اومد که نرفتم... دعا کنید هر  چی که هست تشخیص داده بشه و من از این درد راحت بشم!  

 

برای همسرم:

این چند روز هم از اون روزای خیلی قشنگ بود....روز و شبایی که اینقدر قشنگو عاشقونه میگذرن که حتی اگر اینجا ثبتشونم نکنم تا ابد تو ذهنمون میمونن!!!تو همیشه با عشق بی نظیرت منا غرق در شور و خوشبختی میکنی ولی گاهی اوقات اینقدر با شور و هیجان از عشقمون میگی که من خودمو تو آسمونا میبینم و از خدا هیچی نمیخوام جز بودن ـ تو در کنارم!!اینقدر نگاهت قشنگ و پر محبته که همون لحظه چشماتو میبوسم و واسه داشتنش خدا را شکر میکنم...اینقدر لبخندت واقعی و پر شوره که از ته دل باور میکنم چقدر از بودن با من خوشحالی...لحن صحبت کردنت...حرفای عاشقونت...قدم زندنت کنار من....همشون با خوشحالی  و آرامشن و این خیال - منا از هر جهتی راحت میکنه...این چند روز هم بهتر از همیشه بودیم...تو اینقدر پر حرارت بودی که گرمای بدنت تنمو گرم میکرد ....دیشب باز دلم درد میکرد نمیخواستم ناراحتت کنم خیلی تحمل کردم اما بدون اینکه دست ـ خودم باشه اشکم در اومد...گاهی این دل دردا منا میترسونه!دوست ندارم هیچ وقت از این حرفا بزنم اما به قول سیاوش من فقط عاشق اینم که بدونم اگه من بمیرم محسنم چکار میکنه...آره عاشق اینم که خودمو تو بغلش لوس کنم و بگم اگه یه روزی نباشم چکار میکنی..اونم اول صداشو ببره بالا و دعوام کنه بعدم نتونه جلوی بغصشو بگیره و آروم بگه منم میمیرم...بغلم کردی اون قدر سفت که داشتم خفه میشدم....منم عاشق اینم که اینقدر سفت همو بغل کنیم و بهم بچسبیم که هیچ نیرویی نتونه جدامون کنه!!

دیشب مثل همیشه ساعت ها قبل خواب با هم حرف زدیم...از همه چی و همه کس و بیشتر از خودمون گفتیم!یاد دوران سربازی افتاده بودی..اون موقع خیلی با هم حرف میزدیم...وقتی بوس ـ شب بخیرا رو لبام کاشتی چند دقیقه چشامو بستم اما همش فکر میکردم(شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے orشِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے )یهو چشامو باز کردم و گفتم محسن اگه وضع مالیمون خوب بود ۲-۳ سال بعد ازدواج بچه دار بشیم...خندیدی و گفتی تو مگه نخوابیدی؟؟!باشه گلم هر چی تو بگی حالا بخواب!!!چشامو بستم و( )دوباره بعد چند دقیقه گفتم وای ننههههههه الهی قربونش برم چقدر دوسش دارم!!اون شب دوباره بحثمون سر ـ بچه شروع شد و یاد اون موقع ها افتادیم که میگفتیم اصلا بچه دار نشیم ولی حالا هر دومون دوست داشتیم حتما بچه دار بشیم!!میگفتی فکر کن الان وسطمون خوابیده بود و شیطونی میکرداینقدر گفتی و گفتی تا آخر من گفتم تو که از من بدتری بگیر بخواب دیگه!

صبح زود میخواستی با بابام بری....من خواب  بودم!وقتی اومدی بوسم کنی تابری دلم نمیومد ازت جدا بشم...روز به روز دارم عاشق تر و وابسته تر میشم!!!وابستگی به یه آغوش زیادم خوب نیستا!!!آدما دیوونه میکنه......   

 بعدا نوشت::یه نفر هست تو این دنیا که من خیلی ازش دلخورم...اون قدر دلمو شکونده که شاید حاضر نشم هیچ وقت ببخشمش!!چقدر بده یکی خیلی عذابت بده اما اونقدر بهت نزدیک باشه که تو جرات نکنی از خجالت پیش هیچ کس دردودل کنی...اون وقته که این درد تمومه بدنتو میگیره و عذابت میده...شاید یه روزی پا رو تمام احساسم گذاشتم و واستون دردودل کردم شایدم تا ابد این حرفا را تو دلم نگه داشتم...ولی هیچ وقت نمیبخشم...هیچ وقت!! 

الان که دارم مینویسم دل دردم خیلی زیاد شده...پشیمونم که چرا صبح با محسن نرفتم!!میخواستم الان برم ولی بعد از ظهر اینجا یه کار مهم دارم...فردا میرم پیش محسن و معلوم نیست کی برگردم!شاید خیلی طولانی بشه...کاش اونجا آرامش داشته باشم!

نظرات 35 + ارسال نظر
خواهر شوهری سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:45 ب.ظ

کی چی مثلا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا چیزی ننوشتی؟

غزل سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 ب.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

بزار بخونم

غزل سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

وااااااااااااااااااای باران برای همسرمو گل کاشتی درست مثل اولا
کیـــــــــــــــــــــــــــف کردم تا دلت بخوااااااااد
باران الان دردت از معده درده یا اون کسیکه عذابت میده؟
کاش بامحسن میرفتی تا یکم اب و هوات عوض شه و دلت اروم بگیره ولی خو تا فردا کم مونده اشکال نداره که فردا میری
گلم اگه خواستی درد و دل کنی من تا اخرش هستم-فدای تو

باور کن به عشق تو برای همسرما مفصل نوشتم چون تو اون دفعه ازم خواستی مثل اولا بنویسم..
الان دلم خیلی گرفته وقتی هم عصبی میشم دل دردم شدیدتر میشه...
کاش رفته بودم ولی امروز یه کم کار دارم...فردا حتما میرم!
قربونت برم ممنون از محبتت تو ماهییییییییییی

غزل سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

قربونت برم خودم از امروز نوکرتم هرروز چند دفعه بهت سر میزنم تا امارت پایین نیاد من مثل شما بی معرفت نیستم ولی خو درکت میکنم عزیییییییییییییییییزم
خواستم بد قولی نشه اینم بگم شاید چند روزی رفتم خونه ی خواهرم اینا نتونستم بیام

آخییییییییییی مرسی مهربونم
به خدا منم بی معرفت نیستم یه کم سرم شلوغ تره!!!

غزل سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ب.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

بارانیییییییییییییییییییییییییییییییی غصه نخوریا
من طاقت ندارمااااااااااااااااااااااا
سعی کن چیزی رو تو دلت نریزی تا تبدیل به غم و غصه شه

منم که نمیخوام غصه بخورم....زمونه نمیزاره!!!من که فکر میکنم هر چیم خوشبخت باشی یه جایی آرامشتو ازت میگیرن!

غزل سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

راستـــــــــــــــــــــــــــی وقتی میری اونجا بی خبر نزاریاااااااا
باشه عزیزم؟مواظب خودت و خوبیات باش

چشم بهت میزنگم و اس میدم

غزل سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ب.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

میبینم که قالبو عوض کردی
ولی فعلا هیچی نشون نمیده

هرچی قالب میزارم به دلم نیست!!
دوست ندارممممممم

غزل سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:45 ب.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

خیلی خوشگلــــــــــــــــــــــــــــــــه
فدات بشــــــــــــــــــــــــــــــم
بخند ببینم-تند سریع
خنذیــــــــــــــــــــــــــــدی-فدای تو

با تو انگار تو بهشتم سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:16 ب.ظ http://live-in-heaven.blogfa.com

چه جالب

آره وابستگی ها بیشتر میشه

چرا همیشه به ما میگفتن با به هم رسیدن عشق فروکش میکنه؟؟؟

نمیدونم....به منم خیلیا میگفتن!!خوب ممکنه فروکش کنه....اینقدر مشکلات زندگی زیاده که اگر رسم عاشقی را بلد نباشی زود یادت میره کی بودین و واسه به هم رسیدن چه کارایی که نکردین!!اگه عشقت سست باشه و مشکلات تو را از همسرت دور کنه کم کم عشقتون کم رنگ میشه و ......
پس تا میتونید محکم باشین و صبور!!!رسم عاشقی را هر روز و هر روز تو ذهنتون مرور کنین!!!
یه عاشق از خیلی چیزا باید بگذره تا زندگیشا سر - پا نگه داره!!

خانمی و آقایی عاشقش سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ب.ظ

سلام گلم
خداروشکر قالب پیدا کردی
پس نمیخواای دیه؟!
ایشالا زود خوب شی

اینو موقتا گذاشتم...هی قالب میزارم به دلم نیست!!!یه قالب دست ساز خوشگل میخوام

مهشاد چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ http://www.aramesh71.blogfa.com

سلام اجی ماهم ، سلام قربونت برم
خدا رو شکر آجی که عروسی بهتون خوش گذشته
ایشالله عروسی خودتون زود زود نفسم
قبولی عمو هم تو آزمون دکترا تبریک میگم آجی جون
منم پسرعمه ام دکترا قبول شده ، آجی هنور 24 سالشه
حیلی ماهه ، خیلی .... بعد از لیسانس بلافاصله فوق قبول شد و حالا هم که دکترا ... واقعا مایه ی سرافکندگی واسه من ( آقای صبوری در جریان هستن ، هه...هه..)
آجی خیلی نگران معده ات هستم به خدا ، آخه چی شدی آجی ؟ امیدوارم زود زود خوب بشی ...
آجی شیطون دیدی گفتم نی نی دوست داری ؟
تو میگی آجی دیونه شدی من اگه اینطوری بشه من خودکشی میکنم ، حالا تو بگو کی دیونه ست تو یا من ؟
به هر حال مهم اینه که دیر یا زود من خاله میشم ، دیر یا زود داره سوخت و سوز نداره
دوستت دارم آجی ، اشکالی نداره هرچی دوست داری قم بمون ، عوضش روحیه ات عوض میشه
ما هم دوریت رو تحمل میکنیم ، البیته امیدوارم این سری بتونی گرما رو تحمل کنی آجی ماهم
بوس بوس

دقیقا مثل من که وقتی خودمو با عموم مقایسه میکنم سرافکنده میشم!!!
الانم بت میگم دیفففففونه!!من گفتم بچه دوست دارم ولی حداقل ۳-۴ ساله دیگه!!!الانم میگم اگه خدای نکرده تو این موقعیت این اتفاق بیفته خودمو میکشم!!!چون زندگیمون خراب میشه خانوووووووووووووم!
محسن میگه هوا خنک تر شده...

مریم چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ http://www.royaie-shirin.blogfa.com

سلام عزیزم
باران جون زودتر برو دکتر.روزه هم نباید بشی فک کنم.نه؟
خدا این عشقو واستون حفظ کنه.هیچ وقت از علاقتون کم نشهراستی قالبت خوشگله ها.ولی نوشته ها کمرنگه سخت میشه خوندنش

نه الان چند ساله آرزوی روزه گرفتن به دلم مونده!!!!!!
آره خودمم میدونم یه کم سخته ولی هر قالب میزاشتم قشنگ نبود باز این بهتره....یه کم بالا پایینش کنین میشه خوند!!یه چند وقتی موقتا تحمل کنید دیگه...شرمنده.
ان پست را نوشته هاشو مشکی کردم!بهتر شد نه؟

مهشاد چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ق.ظ http://www.aramesh71.blogfa.com

بچه که بودم تاده میشمردم فکر میکردم اخرهمه چیز ده٬حالا نمیدونم اخر دوست داشتن چنده؟؟؟؟ولی میخوام بگم دوستت دارم قد ده تای بچگی هام ....................

هما(دختر بهار) چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ب.ظ

واییی نی نی عزیزم
حالت چطوره خانمی دل دردت بهتر شد؟
یه دکتری هستا مال معده و اینا میگن کارش خیلی خوبه اسمش یادم نیست فکر کنم حکیم نظامی و اونجاها حالا اگه خواستی از خالم میپرسم البته اگه اصفهانی باشی

mary چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ب.ظ

salam azize delam.chetori?khob man nemiumadam dg ye ye haftei nabudam shahremun un moghr ruzi chand bar miumadam alanam ta umadam webeto baz kardamare bazi darsa akharesh sakht migiran .hamishe shad bashi ishalla arusie khodet.ghabuliye amoot ham behesh tabrik migam afarin aliye
vali deldardet ta khundam delam rikht omidvaram az khoda mikham khube khub shii.goftam alan behet s bedam age mozahemet nabasham akhe kenare mohseni dg
khub mishi.are vaghan bakhshidane bazi ha kheyli sakhte bad deleto b dard miaran.dg baya gozasht dashte bashim
shad bashi khube khub

خانمی و آقایی عاشقش چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:53 ب.ظ

باشه.
عکسایی که دوس داریو کامنت کن واست میسازم

غزل چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

وااااااای باران مثل اینکه دستم در رفته خیلی درد میکنه
اوضام افتضاحه

پـــریــا ( آواز پــری هاااا ) پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://www.pariha.blogfa.com/

سلاامممم عزیزم .. خیلی ناراحت شدم که دل درد داری .. امیدوارم تا حاالا خوبه خوب شده باااااشی

مواظب خوودت بااش خاانومی . بووس

mary پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ب.ظ

salam azizam.khubi hanuz k naumadi up koni?1ki 2sat pish javb s ro dadi gofti farsi nemikhune yani s ro nakhundi?man sharj nadashtam javab smso bedam.manam bishtar englisi minevisam sharjam tahesh bashe farsi midam
ok dg.mer30az khoda mikham khube khub shi

آرامـ‌ ی ـس جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ق.ظ http://aramiiis.blogfa.com

به گمونم بدونم کی و میگی آجی!!!
همون که سر عقد دلتو شکوند آره؟؟؟

نه اون نه...........

shalale جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام عزیزم.شرمنده که دیر کردم.همسری پیشم بود.دیشب رفت و من موندم و یه دنیا دلتنگی.راس میگی باران جونم هر روز که میگذره وابستگی و احساس نیاز به بودن مرد زندگی آدمو دیوونه میکنه
جونممممممممممممم بارانی خیلی مراقب خودت باش و حتما برو دکتر.با خبرای خوش بیا و مارو از نگرانی درار.

غزل شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ق.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

باران جون الهی قربونت برم میسی بابت اس ولی شارژنداشتم نتونستم ج بدم-فدای مهربونیات
وااااااای دستم اینقدر درد میکرد که شبا ازدرد نمیتونستم بخوابم من تو این جور موردا خیلی صبورم به روی خودم نمیارم ولی لیندفعه اینقدر درد داشتم که کارم فقط گریه شده بود فکر میکردیم دستم یا شکسته یا در رفته رفتیم دکتر گفت نه یکم درد گرفته هیچی نیس-7-8تا امپول و قرص نوشت الان خدارو شکر خوب شدم
قربونت برم عزیزم چه خبرا؟؟؟؟؟؟؟خوش میگذره؟

آخییییییییییییی
ایشالا مه خوب بشی
بیشتر مواظب خودت باش عزیزم
خوش که میگذره همش با جاری جونی هستیم و شبا تا دیر وقت خوش میگذرونیم!!خیلی خوب شده که این جاریم اومدن طبقه بالا محسنینا!

الفی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ب.ظ http://harabaragumbara.blogfa.com

وای باران جون تورو خدا مواظب خودت باش گلم.راستی باران جون شما اهل کاشانی؟من دانشجوی اونجام.اگه دوس نداشتی به خاطر اسم شهر تایید نکن ناراحت نمیشم عزیزم

نه عزیزم اهل کاشان نیستم

مریم یکی از دوستای باران جون یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ق.ظ

سلام عزیز دلم خوبی باران جونم
این همه عشقو و این همه مهربونی ...
فقط و فقط مواظب عشقتون باشید.
قالب وبلاگت هم مبارکه عزیز دلم.

هر کجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، تو بگو ، از ته دل من خدا را دارم
و کسی می گوید
سر خود بالا کن
به بلندا بنگر
به بلندای عظیم
به افق های پر از نور امید
و خودت خواهی دید
خانه ی دوست کجاست
خانه دوست در ان عرش خداست...
خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست...
و فقط دوست ، خداست خدا

مهسا و میلاد یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ http://eshge-biparva.blogfa.com

سلام باران جون

عزیزم خوشحالم بهتون خوش گذشته

قبولی عموتم تبریک میگم ایشالله موفق باشه

عزیزم حتما بر دکتر

مواظب خودت باش گلم

رویای آبی یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ب.ظ http://deltangihaye-natamam.blogfa.com/

سلام باران جون.

خوبی خانومی ؟

قبولی عموتو تبریک می گم عزیزم. انشاءا... خبر موفقیت های روز افزون خودت و همسرتو هم تو وبلاگت بخونیم گلم.

امیدوارم مشکل معدت هم زودتر حل بشه عزیزم. حتما برو پیش یه دکتر خوب . اینجور دردها خیلی آزار دهندست و آدمو کلافه می کنه.

عاشقونه هاتم خیلی قشنگ بودن گلم. انشاءا... زودتر عروسی کنین و ما هم خاله بشیم

رمزو واست خصوصی گذاشتم باران جان



نیلا دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ http://5932.blogfa.com/

وای بارااااااااااااااااااان
کدوم نفهم بی پدرومادری بلاگ تو رو اونجوری کرده؟!؟
از گوگل پیدات کردم
دهنم سرویس شده
یعنی تمام لحظه لحظه ی عشقتون تا وصال پـــــــــَر؟!؟!

عسل دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ق.ظ http://10234506780.blogfa.com

سلام باران جان خوبی گلم؟

خوشحالم که عروسی بهت خوش گذشت
خوشحالم که در کنار محسن اینقدر شاد هستی.
خیلی ناراحت شدم برای دل درت میتونم تصور کنم چه حالی داری منم اون سال دل دردهای بدی گرفته بودم که فکر میکردم سرطان دارم و دیگه می میرم اما بعد که مشکلاتم تمام شد دیگه هیچ موقعه اون دل دردها و اون حالتهای بد سراغم نیمد اما تو میگی گاهی اینجوری میشی یه متخصص خوب برو سونوگرافی بکن شاید کیست باشه و از شرش راحت باشی دعا میکنم ایشالله خوب بشی.
واسه اونم که میگی از یکی ناراحتی شاید اونم منظوری نداره از رفتارش و گفته هاش و تو اشتباه برداشت میکنی انشالله که این سوء تفاهم باشه برای تو و اینم حل بشه که یدگه هیچ غم و غصه ای نداشته باشی.بوس بوس

الفی سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ

ای بابا باران تو که دوباره غیبت زده.دیگه مارا دوس نداری

مریم سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ب.ظ http://www.love75.blogfa.com

سلام
خوبی
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وبت قشنگه

mary چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ب.ظ

baran kojaei bia up kon dg..montazerim.javb s ham k nadadi.khub shodi??

دوشیزه خانم جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ب.ظ

باران نزدیک سالگردتونِ (:

خیلــی خوشحـالمـ اینکــه خوشبخــتیه یکـی از دوسـامـ رو

میبینمـ :-*

اخرش من نفهمیدم ادرسم رو بهت دادم با نه :دی

ابوالفضل شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ق.ظ http://handsome530.blogfa.com

سلام

من وعشقم به مشکل برخوردیم

یه نظرسنجی تو وبم گذاشتم
حتما بهم سربزن ونظربذار

نظرت برام مهمه

منتظرتم

غزل شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ

سلام گلم
کجایی پس؟با جاریت خیلی خوش میگذرونیااااااااااا ولی مواظب باش

shalale شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ب.ظ

باران کجاییییییییییییییییییییییییییییییییی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد