لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

احوالات من و همسری

ساعت ۵ بعد از ظهر جمعه است!ما ساعت ۱۲ ظهر از خواب بیدار شدیم ولی همسریه همیشه خفته ی من الان دوباره خوابش برده!همچنان با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکنیم....بابا هنوز موفق نشده کارخونه بخره!دلم خیلی خیلی شور میزنه...این هفته رفتیم چند تیکه از طلاهای سر عقدمونا خریدیم!همش میترسم کار محسنی و خونه جور نشه و عروسیمون عقب بیفته!دارم از نگرانی میمیرم....اما چکار کنم که وقتی با همسری تنها میشیم همه چی یادمون میره!شبا تا صبح با هم حرف میزنیم و میخندیم...گاهی وسط شوخیا و خنده ها غصم میگیره و میگم محسن من و تو چه بیخیالیم!همسری بازم میخنده و میگه درست میشه عشقم...تو فقط غمگین نباش خدا بزرگه!  

البته گاهیم کم میاریم میزنه به سرمون و میفتیم به جون هم...یکی اون میگه یکی من!دعوامون میشه ...بزن بزن...همین طوری که همدیگر را میزنیم یهو گریمون میگیره هما بغل میکنیم و بوس میکنیم و میخوابیم!(تا حالا این جوریشا دیدین؟!)

نمیدونم....شاید خواست خداست که ما تو این ۱ سال زندگیه آروم و بی دغدغه را تجربه نکنیم...همش استرس و نگرانی...همش فکر و خیال آینده...همش سرزنش خانواده ها و ....... 

من به همسری دلداری میدم اون به من!نمیدونم خدا جون....هر طور خودت صلاح میدونی ولی آخه چرا خوشبختیمونا کامل نمیکنی! بچه ها واسمون دعا کنید دیگه.... 

مامان همسری گفته اگه کار محسن شهر شما جور بشه من واستون اونجا خونه میخرم!پس الان فقط مشکل کاره....کارم که دست باباست....پس باید کارخونه مناسب پیدا بشه تا بابا بخره!پس شماها باید دعا کنید یه نفر بخواد کارخونشو بفروشه ....دعا کنید دیگه!  

این دفعه من اولین درآمد زندگیما به دست آوردم!حالا بگین چطوری...داشتیم با همسری از شهرشون برمیگشتیم شهر ما.همسری ۲ تا مسافر سوار کرد...(زدیم تو کار مسافر کشی)اما خوب خیلی خسته بود و خوابش میومد!به خاطر همین بقیه راه به من سپرده شد اونم شب تو جاده!البته من که کارمه ولی دیگه نه با مسافر!ما ۲-۳ ساعت رانندگی کردیم ..آخرشم اون دو تا(زن و شوهر بودن)کرایه را دادن به من!وای اینقده حال داد منم پول درآوردم خوب! 

برای همسرم: 

دیشب اومدم دارم دستتو باز میکنم خودمو تو بغلت جا بدم میخندی و میگی مثل مرغ میمونی...میای بری تو لونه!خیلی بامزه بود...همش میومدم طرفتو میگفتم دوباره مرغ شدم دستاتو باز کن! 

دیروز ۱۴همین ماهگرد ازدواجون بود.....  

دوستت دارم.

نظرات 34 + ارسال نظر
نازنین جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ب.ظ http://naziyenima.blogfa.com

sسلام عزیزم
باران جون خوب غصه خوردن نداره که مشکلات شما راه حل داره
همچین مشکله غولی نیستش که بخوای زندگیو به خودت و همسری سخت بگذرونی
ما هم دعا میکنیم که یکی کارخونش رو بفروشه باباییت بخره و اقا محسن بشن همه کاره و خونه هم اوکی بشه و دیگه بساط عروسی رو راه بندازین به سلامتی

سلام گلم
راه حل داره ولی تا حل بشه من پیر شدم از غصه!منم که جوشی.....
فدات شم مرسییییییی

ثنا جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ب.ظ

آجی غصه نخور .. مشکلات برای همه هست .. ضمن اینکه همیشه و همه جا میگن دوران عقد مشکلات زیاد داره و غصه خوردنش زیاده توام یکم آروم باش عزیزم

آره آجی ولی شماها میدونین تو این یه سال ما خودمونا زدیم بی بیخیالی...آخه چرا ما نباید آرامش داشته باشیم!ناشکری نمیکنم ...ولی دلم میسوزه!چون حیفه این رو!خدا نسیب نکنه

پـــریــا ( آواز پــری هاااا ) جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ب.ظ http://pariha.blogfa.com/

سلااممممم عزیزمممم

۱۴ مین ماهگرد ازدوااجتون مبااارک ...

دعواتونم با مزه هستشااا ههههه

دعاا میکنم که بابا بتونن کارخونه بخرن و از استرس و نااراحتی بیاایین بیرون گلممم

مرسییییی
خیلی بامزه!بعدا که بهش فکر میکنم میبینم چه دیوونه هایی هستیم ...میگم میزنیم واقعا میزنیما!بعضی موقع ها همسری دستاما نگه میداره من با پاهام میام تو صورتش!باور نمیکنی؟؟!!کاش میشد فیلم گرفت.....انگار پت و مت دعوا میکنن یا لر و هاردی!
البته همیشه آخرش اون گریه میکنه چرا منا زده من گریه که چرا اونا زدم!
کلی ماچ و بوسه و بعدم لالا!
اما بازم تکرار میشه.......

شقایق جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ http://vesale-do-eshq.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااام
چه عجب ما شما رو دیدیم
مگه قول ندادی از این به بعد زود به زود آپ کنی؟ دخمل بد:(
خانومی همین که زندگیتون پر از لحظات عاشقونس خدا رو شکر کن مشکلات یه روزی حل میشه اینو یادت باشه خیلیا حصرت یه شوهری رو دارن که عشق سرش بشه ولی تو خدارو شکر یه شوهری داری که واقعا عاشقته! پس ناشکری نکن تازه کلی باید شکر گذار باشی!!!
راسی اگه همسریت کتکت زد توام با در قابلمه ازش پذیرایی کن:))
مسافر کشی شغل خوبیه هاااااا:دی تو با ماشین خودت همسریتم با ماشین خودش:))
ایشالله همه مشکلاتتون حل میشه منم کلی براتون دعا میکنم
موفق باشین

خوب چرا ولی این هفته یهویی رفتم خونه همسری و دیروز برگشتیم...دیگه زود زود میام!قووووووول
آره خوب ....ولی به خدا همه چیه زندگی عشق نیست.وقتی مشکلاتت خیلی خیلی زیاد بشه و فشار زندگی داغونت کنه گاهی وقتا ممکنه یه جاهایی لغزشم داشته باشی!خدا خودش عشقمونا حقظ کنه.

آره خوبه منم تا درسم تموم میشه برم اینجا تو آژانس بانوان!!!!

منم باران شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام سلام باران خشن خودم.
اخه دختر این چه کاریه؟ اخه دلت میاد؟
بارانم این مشکلا هست هر چی هم بگذره بیشتر به چشم میان.
اما به قول همسری این جوری وقتی ازدواج کردیم بیشتر قدر همو میدونیم.
ما هم این طوری دل خودمونو خوش میکنیم.
انشاا... زورد زود اصلا تا اخر همین هفته کاراتون درست بشه.
باران چشم رو هم بذاری این. روزا میگذره.تحمل کن که بعدنا به خودت افتخار کنی و به این کارات بخندی

باران جون الانم داریم تحمل میکنیم دیگه....
ولی خوب واقعا کنک کاری خیلی حال میده!امتحان کن!
قربونت برم من ایمیلام ۴۰۰ تا شده بود هر چی گشتم شمارتو پیدا نکردم!واسم بزار همین جا....من تاییدش نمیکنم.فدات

منم باران شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ

نه منظورم اینه که انقدر سخت نگیر.
همون بی خیالی خیلی هم خوبه.
اخه ما تا حالا از این کارا نکردیم. ولی حالا به خاطر شما چشم :)

مهشاد شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.aramesh71.blogfa.com

سلام جیگملی من
وای الهییییییییییی آجی چقدر دلم واست تنگ شده بوداااا
آخه آجی شیطون چه طوری دلت میاد آقا محسن رو بزنی ؟
ها؟ها؟ها؟!
آجی من یه سوال برام پیش اومده خیلی وقته میخوام ازت بپرسم
آجی نخندیاااااااااااا ، قول دادی ، ok؟
آجی من اون موقع که دانشگاه نمیرفتم از ترم و اینا چیزی سر در نمی آوردم
الان میشه بگی ترم چندمی ؟
ببخشیدا.........
راستی آجی عکسای آتلیه رو گرفتم ، خیلی خوشمل شده
بفرستم واست ؟

فدات شم آجی این چه حرفیه...خنده چرا!
من الان ترم ۹ هستم.رشته های مهندسی تو دانشگاه پیام نور برخلاف بقیه دانشگاه ها ۹ ترمه هستن.البته میشه ۸ ترم هم تموم کرد ولی خیلی سخته.
آره آجی حتما بفرست....منتظرما

خاهر شوهری جان دل انگیز شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:05 ب.ظ

هه هه هه هه هه به جذبه ی خود میبالیم....که چه سخنان کارسازی داریم و مسبب اپ شما شد...
سلام بارانی...
نگران نباش دخملی...به دادا محسنم اعتماد کن و توکلت به خدا...
طلاهام مبارکه چرا عکسشونو نزاشتی؟
آورین میگم بارانی وایسا سر این خیابونا مسافر کشی کن خیلی درامد داره ها!توام پولدار میشی با دادا محسنم....
اهنگم اخرشه

آره دیگه تا تو گفتی اومدم آپ کردم......
حالا سر فرصت میزارم.یه گردنبند خیلی خوشگل گرفتم از طرف مامانینا واسه من!خوب اونا پول دادن خودم برم بگیرم .عکسشو میزارم....

mary شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ

salam azizam.chetori?chand ruz vpna ghat bud negaran budam migoftam webe baran naraftam.alan umdam ddam taze diruz up kardii
baran azizam sakht nagir ghose nakhor midunam nemnmishe behesh fkr nakarda ama kam kam moshkelat be moroore zaman hal mishe khoda komaketun mikone.vaghaan sana rast goft hame javuna ta injaei ke didim moshkele khun o kharid o arusio ina darann.ina ke chizi nist eishala hal mishe
baran man manam danesju shoda motarjemiye zaban pnu.ta hala 2bar raftam kelasamun tashkil shode.1shanbe o 3shanbe ha faghat kelas daram
aziizam dooset daram
shad bashiin

سلام عزیزم
دانشجو شدنت مبارکککککککککک.ایشالا که موفق باشی.
ممنون از حرفات

محمدرضا شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ

مبارک باشه ان شالله تا ابد برای هم بمونید. این دوران هم تموم میشه باران خانم درسته سخته ولی شما هم اینقدر غصه نخورکه همیشه برای محسن خان جووون بمونی . توکل کنید به خدا همه چی حله (البته یه توکل عملی نه حرفی) بعد از هر سختی آسانی هم هست فرمایش خداونده .شما و محسن خان رو دوست دارم و دعاتون میکنم.
یاعلی

سلام
ممنون از حرفاتون.....بله درسته توکل به خدا حرف اول را میزنه!
ممنون که دعامون میکنید...موفق باشید

A&M شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:30 ب.ظ http://beomine.blogfa.com

slm baran khanummmm,azizam hamsarito aziyat nakooon bande khoda gonah dare ,
Haq dari vaqean durishun sakhte ama hamash va3 mahast dg zahmatashun

هما(دختر بهار) یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ

برا چی دیگه خانواده ها سرزنش میکنن؟؟؟
چهاردهمین ماهگردتون مبارک
خدا بزرگه

محمدرضا یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ

سلام.عیدتان مبارک.
یه حدیث از امام رضا(ع)هدیه از طرف من به شما:
قالَ (علیه السلام): لَتَأمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ، اَوْلَیَسْتَعْمِلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرارُکُمْ، فَیَدْعُو خِیارُکُمْ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ
فرمود: باید هر یک از شماها امر به معروف و نهى از منکر نمائید، وگرنه شرورترین افراد بر شما تسلّط یافته و آنچه که خوبانِ شما، دعا و نفرین کنند مستجاب نخواهد شد.
نمیدونم تا حالا دونفره رفتید حرم امام رضا یا نه اخ چه کیفی میده دست عشقت تو دستت باشه و زیارتنامه بخونی اونموقع هستش که احساس میکنی کسی هست که مواظب عشقتون آسمانیتون باشه که مشکلات زمینی خللی توش وارد نکنن.
یاعلی[گل]

دارم گریه میکنم.......دلیلشو تو پستم میگم!
نمیدونی چه کامنت به موقعی بود!

غزل یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 ب.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

عزی دل من سلااااااااااااااااااااااام
باران چرا درمورد روزای بدتون حرف میزنی من که خودم میدونم چه روزای خوب و عاشقونه ای دارین ولی نمیکی!
فهمیدی که چی گفتم!

نازنین یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ http://naziyenima.blogfa.com

ایشالله که قسمت میشه و میرید عزیزم

مهسا و میلاد دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ http://eshge-biparva.blogfa.com

سلام

عزیزم ایشالله قسمت میشه و میری

هما(دختر بهار) دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ب.ظ

ایشاا... که قسمتت میشه و میری
منم اینروزا بدجور دلم میخواد برم پیشش

فرزانه دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ب.ظ

سلام گلم
خوبی؟
کاش خدا صبر بده..به همه اونایی که ازدواج براشون زود بود!!!
یکیش من..یکیش تو!!
صبور باش
برای ما هم دعا کن که با مشکل بیکاری داریم دست و پنجه نرم میکنیم
مشهد رفتی خبرم کن..
دوستت دارم و به یادتم ولی وقت نمیکنم وب گردی کنم
عکست رو زیاد نگاه میکنم
بوس بوس

ای بابا فرزانه شما دیگه چرا؟!
آره واقعا راست میگی....قبول دارم حرفتا!آدم باید همه چیز داشته باشه تا بتونه با عشقش خوش باشه...اینجوری مشکلات و سختی ها خوشی هامونا خیلی کم میکنه!این بده....
اگه برم که خبر میدم...فدات عزیزم.منم وقتی دلم تنگ میشه عکساتا نگاه میکنم!بوس

خاهر شوهری جان جگر سوخته دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ

سلام بارانی جونی
عزیزم امیدوارم که اقا امام رضا خودش بطلبه و با دادا مححسن بری و هرچی میخای بهت بده
انقد باران نگران نباش تا اینحا که شده و چیزایی که همش برات ارزو بوده حالا همش اتفاق افتاده پس مطمئن باش شرایط اونجوری که میخای میشه....

فدات شم زهرا
مرسی از حرفات آجیه گلم

مهشاد دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ http://www.aramesh71.blogfa.com

سلام آجی جونی ، خوبی ؟
آجی با کلی ذوق اومدم عکسا رو بفرستم اما لینکشون از تو فلش پاک شده بود
نیدوووووووونم چرا
فردا دوباره میرم شرکت اسکن میکنم
فردا شب می فرستم واست
ببخشید

الان اومدم برم نگاه کنم ...حیف شد آجی!اشکال نداره
منتظرنم

منم باران دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ

سلام بارانم.
الهی فدای دل تنگت بشم اجی.
ما هم هفته پیش اونجا بودیم اما بازم بد جور دلم هوایی شده.
انشاا... میری خانومی. میری و اروم اروم برمیگردی.
دیگه نبینم این جور باشی هاااا. دیگه باران خوبه خوبه. مگه نه؟

خوش به حالت باران جون
خوبم باران ولی محسن از صبح تا شب داره دنبال کار میگرده...به معنیه واقعی داره تلاششو میکنه!اما همش بد شانسی یا دیر میرسه یا....
دلم واسش میسوزه!نمیخوام سرخورده و ناراحت بشه.
سعی میکنم خوب باشم عزییییییییییییزم

غزل سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:23 ق.ظ http://tameeshgh.blogfa.com

بارااااااااااااان بخدا غصم گرفت ایشاله هردوتون باهم میریم پابوس اقا و هرچیمیخوایین از نزدیک ازش میخوایین
من که از امروز فقط دعاتون میکنم که مشهد برین و حالتون عوض شه
دوستت دارررررررررررررررررررررررررررررررم عزیزم

mary سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ق.ظ

salam azize delam.hatman miri vay goftam hatman delam roshane are fkr mikonam miri azizam.eishala mitalabet vasam man kheyli doa koniaa man akharin bar rahnamaei budam raftan.
baran kheyli duset daram b yadetam s nemnidam nemikham vaghteto begiram

A&M سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ http://beomine.blogfa.com

سلام عزیزدلم
باران جونم ایشالا قسمتتون میشه و میرین منم خیلی دلم میخواد دوتایی بریم سری پیش هم که رفتیم عالی بود بهترین لحظه های عمرم بود که با همسری تو حرم امام رضا دعا میکردیم
بازم دلم میخواد
عزیزم ایشالا بحق امام رضا کار آقا مجسن درست بشه و شما هم برین پابوس امام رضا واسه تشکر
ناراحت نباااااااااااااااااااااااااااااش

پـــریــا ( آواز پــری هاااا ) سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ http://pariha.blogfa.com/

سلاام عزیزممم

ایشالاه که امام رضا مطلبه و میرین هردوتون ... و واسه ما هم دعاا میکنی

نازی چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:43 ب.ظ http://nazi3700.blogfa.com

سلام باران جون
خوبی عزیزم. وای نمیدونی گلم چند وقته که گمت کرده بودم. الان اتفاقی کامنتتو تو یه وبلاگ دیدم و زودی اومدم. چقدر خوشحالم که باز پیدات کردم.
میرم نوشته‌هاتو بخونم.
راستی چندتاش رمزی بود. من که رمز ندارم..

من کنار تو پر از آرامشم پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ http://our-diary.persianblog.ir

آجی جونم امیدوارم که امام رضا خودش میطلبه و میری و آروم میشی و برمیگردی
اینقدر غصه نخور عزیزم مطمئن باش همه چیز اونجور که میخوایید درست میشه. شاید تو تمام اینکارایی که جور نشد ۱ حکمتی هست که بعدا خودتون متوجه میشید

مهدی و هنگامه پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ب.ظ

سلام باران جان
منم بغضم گرفت می دونی چقدر وقته می خوام برم پا بوس اما رضا اما قسمتم نمیشه
دلم می خواد با شوهرم بریم پا بوس اما رضا اما هیچ طوری جور نمیشه
کاش روزی برسه که قسمت ما هم بشه

نازنین ومصطفی پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ http://www.khateratemon.blogfa.com

سلام باران جونم الهی قربونت وای منم خیلی دلم برای ضریح اقاتنگ شدهه کاش دست همسرم دستم باشه وجلوی حرم باشیم ایشالله بابات کارخونه میخره یاعلی

نازنین ومصطفی جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ق.ظ http://www.khateratemon.blogfa.com

راستی ماهگردتونوهم تبریک میگم
راستی دعواتونم خیلی جالبه هاااااااااا

مریم سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:25 ب.ظ http://www.ishtar72.blogfa.com

منم بغل عشقمومیخوام چکارکنم؟!

ناهید چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ق.ظ http://eshghemannahid.blogfa.com

سلام
منو عشقم که اولینبار تومشهد همدیگرو دیدیم!!!من اهل تهران بودم همسری شمال اماتو مشهد همو دیدیم

یکتای میلاد چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:38 ب.ظ http://www.yektaymilad.blogfa.com

سلام خانوم گل
من یکتام... همیشه میومدم و وبتو میخوندم. قشنگ مینویسی و تمام حس و حالاتو درک میکنم.
با اجازت لینکت کردم.
اگه دوست داشتی لینکم کن.
پست های اولی وبلاگم رو بخون. همسری من هدیه ی امام رضاست. من از آقا یه همسر خوب و سر به راه طلب کردم.
یه آقای خوب از اون دور دورا اومد تو زندگیم.
24آبان عقد کردیم... تازه عروسم ها...

صنم یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ق.ظ http://eterafat-e-delam.blogfa.com

سلام
تو غصه ات کار همسرت هستش
من غصه ام اینه که میگه ما فقط دوستیم و من دارم میسوزم
هر شب خواب عروسیمون رو میبینم
دعا میکنم پدرت کارخونه بخره و همسرت بره سر کار و بری راحت سر خونه زندگیت
خدا به دعای من همیشه جواب داده اما در مورد دیگران
ولی هیچ وقت دعاهام واسه خودم نگرفته
دعا کن تا سال دیگه که لیسانس میگیرم بگه که نظرش عوض شده و منو واسه همیشه میخواد به عنوان همسرش نه یه دوست
اگر نگه دیگه نمیتونم جلوی مامان وایسم و مجبور به ازدواج میشم
خدایا آخه چرا انقدر به عاشقا سخت میگیری؟
اگه عاشقی جرمه چرا به ما قلب دادی چرا احساس دادی چرا جفتمون رو یه جوری توی مسیر زندگیمون قرار میدی؟
بابا ما بنده ایم تا یه حدی توان داریم
کمکمون کن خدا جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد