لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

یا امام رضا(ع)

دیروز فکرم خیلی درگیر بود!یه جورایی خیلی به هم ریختست همه چی! اصلا یادم نبود تولد امام رضاست....زدم یه شبکه داشت حرم امام رضا را نشون میداد!دلم لرزید...تو دلم آشوب بود!یهو بغض گلوما گرفت...گفتم یا امام رضا دلم داره واست پر میکشه ما را تنها نزار!یا امام رضا کمکمون کن...

آخر شب مامانم اومد پیشم گفت یکی دو هفته دیگه با بابات میخوایم بریم مشهد تو هم میای؟! 

بغض داشت خفم میکرد...باورم نمیشد!نمیدونم قسمت بشه برم یا نه...ولی اگه آقا بطلبه حتما میرم!با محسن میرم..... 

الان حال و هوای خونمون خیلی بد بود...گاهی پیش میاد دیگه!دلم گرفته بود اومدم اینجا چشمم افتاد به این کامنت:  

 

 سلام.عیدتان مبارک.
یه حدیث  از امام رضا(ع)هدیه از طرف من به شما:
قالَ (علیه السلام): لَتَأمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ، اَوْلَیَسْتَعْمِلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرارُکُمْ، فَیَدْعُو خِیارُکُمْ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ
فرمود: باید هر یک از شماها امر به معروف و نهى از منکر نمائید، وگرنه شرورترین افراد بر شما تسلّط یافته و آنچه که خوبانِ شما، دعا و نفرین کنند مستجاب نخواهد شد.
نمیدونم تا حالا دونفره رفتید حرم امام رضا یا نه اخ چه کیفی میده دست عشقت تو دستت باشه و زیارتنامه بخونی اونموقع هستش که احساس میکنی کسی هست که مواظب عشقتون آسمانیتون باشه که مشکلات زمینی خللی توش وارد نکنن.
یاعلی[گل] 

 

دیگه از بغض خبری نبود...همش گریه بود!نمیدونم چمه فقط میدونم دلم میخواد برم پابوسش...یه عالمه بغض تو گلومه که میخوام برم همشو اونجا خالی کنم! 

میخوام برم باهاش حرف بزنم....حرفایی که به هیچ کس نگفتم! 

دعا کنید منا لایق بدونه!یا امام رضا...