لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

خونه همسری+دلخوری

سلام دوستای گلم 

من ۲-۳ روز رفتم شهر همسری کلی خرید کردم یه سری خورده ریز مونده بود که گرفتم واسه اولین بار خوم تنهایی واسه جهیزیه ام وسیله خریدم همیشه با مامان یا عمه بودم ...یکم سخت بود ولی خدا را شکر مورد پسند واقعا شد و همه راضی بودن از خریدام!همسری هم خیلی خسته و کلافه شد پاهای منم جفتش تاول زده و الان عفونت کرده اصلا نمیدونم راه برم کفش تازه خریده بودم پاهامو زد!مادرشوهری هم دو تا قابلمه مسی واسم خریده بود خیلی خوشگلن دوسشون دارم!بابایی هم خدا را شکر بهتر بود.رفتم لباس هم دیدم ولی همشون بهم گفتن عجله نکن بعد از ماه رمضون کلی لباسای جدید میاریم منم دیگه کلا بیخیال خرید لباس و حتی لباس عروس شدم!قرار شد هفته اول شهریور بریم تهران واسه خرید لباسامون!محسن گفت همه کارا را تو ماه رمضون انجام میدیم فقط بمونه لباسامون! 

یه خرس گوگولی هم خریدم واسه رو تختمون خیلی خوشگله!۵شنبه جمعه هم که خونه ما بودیم و مثل هر هفته با بچه ها رفتیم بیرون و حسابی خوش گذشت!دیروزم همسری رفت خونشون و دوباره ۳شنبه میاد که اگه بشه بریم بقیه عکس اسپرتامونا بگیریم! 

دیشب دوستم تنها بود شام ماکارونی درست کردم ۴ نفری با دوستام رفتیم پارک!خیلی خوشمزه شده بود...۴ تا شکمو افتاده بودن به هم!!کلی به غذا خوردن من خندیدن از بس با اشتها میخوردم اونا هم دوباره هوس میکردن!راستی شدم ۵۴ کیلو!ولی دیگه شبا زیاد شام نمیخورم فقط دیشب زیاده روی کردم!همه وقتی بعد از یه مدت میبیننم تعجب میکنن!  

بعدشم رفتیم خونه دوستم تا ۶ صبح گفتیم و خندیدم...خیلی خوش گذشت بعد از مدتها رفتم تو جمعشون البته ۲ تامون متاهل بودیم!یاد اون موقع ها بخیر...حسابی خوش گذشت و الان چشام داره از بیخوابی داغون میشه!

دیشب دوستم تعریف میکرد میگفت یکی از دوستاش ۶۰ کیلو بوده واسه عروسیش از بس استرس داشته و کارش زیاد بود شده ۴۸ کیلو!!وایییییییی!من دوباره لاغر نشم!  

دیشب یه خرابکاری بزرگ کردم....ماشینم پشت ماشین بابام تو پارکینگ بود یه لحظه اصلا هواسم نبود....یهو استارت زدم!!نگو ماشین تو دنده بود ماشین پرید خیلی محکم خورد به ماشین بابام!!دیدم چند تا خط ناجور افتاده رو سپر عقب!!بابامم به این ماشینش خیلی حساسه چند روزم بود اصلا اینا از پارکینگ بیرون نیاورده بود!!به هیچ کس نگفتم!دارم از دلشوره میمیرم خدا به خیر کنه!

برای همسرم: 

دیروز خونه مادربزگم بودیم قبل رفتن اومدیم خونه تا وسایلاتا ببری خیلی عجله داشتی هر لحظه منتظر بودم بغلم کنی و مثل همیشه بوس خدافظی!اما.........رفتی تو ماشین بدون اینکه مثل همیشه یه دل سیر بغلم کنی و بگی باید واسه چند روز ذخیره کنم!اومدم تو ماشین نشستم اشک تو چشام جمع شده بود رسیدیم در خونه مادربزرگم قبل از اینکه بیام پایین گفتم چقدر مشتاقی زودتر بری دریغ از یه بغل ساده یه بوس کوچولو!یهو عین برق گرفته ها شدی گفتی ای وای من!!عزیزم به خدا عجله داشتم!دستمو گرفتی منا کشوندی طرف خودت هر کاری کردی نزاشتم ببوسیم به زور خودمو کشوندم کنار و از ماشین پیاده شدم!گفتی عزیزم خواهش میکنم نزار این طوری برم!! 

دلم شکسته بود ازت توقع نداشتم....نگاه کردم تو چشات و گفتم خداحافظ آقای بی معرفت!درو محکم بستم و رفتم تو خونه! 

مثل همیشه شروع کردم یه آیت الکرسی خوندم و ۱۴ تا صلوات فرستادم که به سلامت بری!بعدشم زدم زیر گریه!اصلا نمیتونستم جلو خودمو بگیریم......همه فکر کردن از دوریته!دلم خیلی شکسته بود........نمیدونم شایدم من بد عادت و پرتوقع شدم!ولی خوب انتظار این رفتارا نداشتم! 

دیشب هر چی زنگ زدی و اس دادی جواب ندادم اما بعدش دیگه طاقت نیاوردم!!هنوز باهات سردم ...به زمان احتیاج دارم! 

دیگه تکرار نشه خواهشا!طاقتشو ندارم!

نظرات 46 + ارسال نظر
شلاله یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ب.ظ

سلام تپل جونم. خوبی؟
داشتیم؟ نه داشتیم؟
جاننننننننننننم با اینکه خودتم میدونی کار محسن عمدی نبوده ولی خودمم تجربه دارم وقتی همسری از پیشم میرفت بیشتر از همیشه حساس میشدم حتی به یه نگاه ساده
حالا بگو ببینم اسمه خرستونو چی گذاشتی؟

چیو داشتین شلاله؟؟
آخه ازش توقع نداشتم....خیلی عجله ای بدون اینکه محلم بزار رفت نشست تو ماشین!تو بودی دلت نمیشکست!؟
هنوز اسم نداره....همسری قول داده رفتیم تهران ببرتم تیراژه از اونجا هم واسه عروسکای گوگولی بخره!

شادان یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:47 ب.ظ

واقعا یه وقتایی منم میشم مثل تو احساس میکنم خیلی پرتوقعم.اگه یه شب از شدت خستگی شوهرم زودی بخوابه که میدونم واقعا حق داره و منو بغل نکنه یا بخواد بره جایی وبی تفاوت باشه و مثل همیشه بوسم نکنه حسابی میریزم بهمو باهاش سرد میشم تا به مرور خودم خوب شم.نمیدونم کمبود محبته یا انتظار بیش از حدکلا من زودی بهم بر میخوره راستی باران تونستی یه قرار بذار باهم بچتیم باید حسابی تو گرفتن عکسای اسپرتم بهم کمک کنی.

خوب هم اونا حق دارن هم ما!!شاید هنوز نمیدونن زن ها چقدر لطیف و حساسن!
چشم گلم هر موقع تو میخوای بگو بیام بچتیم

پـــریــا ( آواز پــری هاااا ) یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:54 ب.ظ http://pariha.blogfa.com/

سلاامممم عزیزممم . چقدر خووب که چااق شدیاااا .... ای از دست همسری ایشالاه دیگه تکرار نمیکنه عجله داشته هواسش نبووده ...

آره خیلی خوشحام خودمم!!دوست دارم هیکلما!
خوب نباید هواسش نباشه دیگه

فرزانه یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:20 ب.ظ

چه دختر زشتیییییییی!!!! خجالتم خوب چیزیه
خجالت نمیکشی واسه یه بوس بچه مردم رو اذیت میکنییی
گناه داره.. دفعه آخرت باشه هااااااا
.
.
.
خوب الان متنبه شدی.. نه؟
کلی خوشحالم که انقد چاق شدی و راضی هستی.. منم میخوامممممممممممممممم باران..
خوب و خوش باشی
بوووووووووووووس

واسه چی دعوام میکنی خوب
بوس تنها نبود که کلا بهم محل نزاشت....بهم برخورده شدیدا
آره فرزانه خیلی باحاله احساس خودشیفتگی بهم دست داده!دوست دارم همش لباس بخرم
برو تو کارش

شلاله یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:14 ب.ظ

ایول اول شدیم گویا
داشتیم منظورم ناراحت شدنت بود.عروس ما نباید ناراحت بشه.
آره عزیزم بهت حق میدم چون تجربه داشتم میدونم چی میگی
وایییییییییییییییی باران من عاشق تیراژه ام.خیلی خوبه هم لباساش
خیلی شیکه.هم اون ذرت مکریکی که درست بعد ورودی تو سالن هست.جتما امتحان کن
ما همیشه میزیم اونجا

آهان!
آره دقیقا منم عاشقشم!ختما این دفعه امتحان میکنم!
فداااااااااااااااااات

کارین یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:01 ب.ظ

لووووووووووووووووووووووووووووووس
بارانم دلم برات تنگولیده بود شدید...اگه زحمتی نیست ایمیلاتُ چک کن لطفاااااااااااااااااااااا:|
خوشگلم خریدات مبارک باشه....وای اینقدر خرید کردن دوست دارم که....تو هم که هرروزِ خدایی خرید میکنی..پس من چیییییییییییی
باران...اخه چرا اونجوری محسنُ راهی کردی...نمیگی با فکرِ بد رانندگی میکنه...زبونم لال...خدایی نکرده یه اتفاقِ بد واسش میفته!!!
عزیزم اهنگِ وبم ..خوشبختم از شهاب رمضان
دوست دارم اجی جونم...بووووووووووس

بیا منا ببوسسسسسسسسسسسس!
خوب من الان باید خرید کنم نوبت تو هم میشه آجی جونم!منم دلم تنگیده بود شدیدا!
راست میگی خودم بعدش پشیمون شدم ولی حقش بود!!باید تنبیه میشد!
مرسی جیگرم

خانم کوچولوی آقاییش یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:23 ب.ظ

سلام تپلی بانو:))
خریدات مبالک
خداروشکر حال باباش خوبه
وووووووی من همیشه میخوام از پارکینگ ماشین دربیارم یا تو خیابون جلوم ماشینه قبل روشن کردن حواسم هس دنده نباشه نیدونم چلا میتلسم همیشه ماجرای تو سرم بیاد
حواست کجا بود دختر

مرسی عزیزم
دقیقا منم همیشه هواسم بودا تا حالا این مشکل پیش نیومده بود نمیدونم اصلا فکرم کجا بود!!خیلی بد شد...بیچاره ماشین بابام!

فرزانه یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 ب.ظ

گاهی وقتا دعوا لازمه دختر گلم
.
.
چه جوری برم تو کارش.. ؟؟ خودمو کشتم رفتم باشگاه ثبت نام کردم
اون قرصی که میگی اینجاها گیر نمیاد.. نه؟

باشه الان من تنبیه شدم دیگه خواهر جون دعوام نکن!
فکر نکنم اونجا باشه فقط تهرانه باید سفارش بدی واست پست میکنن.حالا زنگ بزن ببین چی میگن شمارشو خواستی بگو واست اس کنم.

مهشاد یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ب.ظ http://www.aramesh71.blogfa.com

سلام به بهترین آجی دنیا
چطوری قربونت برم ؟! اول از همه خریدات مبارک باشه عشق آجی
ایشالله به خوبی و خوشی ازشون استفاده کنی
آجی این قضیه ی پارکینگ و اینا رو که میگی دقیق میتونم همه رو مجسم کنم
ماشین بابا حیف بود ، بهشم نگفتی.... من خودم زنگ میزنم خونه تون میگم کارتو راحت میکنم.خوبه آجی ؟!
آجی پنج شنبه سالگرد بابا بزرگه ، کلی استرس دارم
میدونی که واسه چی میگم ؟!

مرسی فدات شم
آره دیگه تو که خودت همه را از نزدیک دیدی!!
نه اجی نگوووووو.هنوز ندیده یعنی تو پارکینگ نرفته!خیلی میترسم!
آره میدونم...استرس که نداره ریلکس باش خواهر جون
راستی عکسات هم خیلی خیلی قشنگ بودن مرسی واسم فرستادی
بزار منم فرصت کنم عکس بگیرم بفرستم ببینی چه تپلی شدم!

مهشاد یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ب.ظ http://www.aramesh71.blogfa.com

راستی اجی تا بیکاری بشین ستاره ی من رو ببین دیگه
اون روز که اس دادم خواب نرگس رو دیدی؟
آجی من دارم رمانی که بهم دادی رو میخونمش
فصل دهم هستم ، خیلی دوس دارم آخرشو بدونم
اما دلم نمیاد آخرشو بخونم
آجی قشنگه ، ولی نخریشاااا... اومدی اینو بهت میدم همینو باید بخونی
بعدا دوباره میگرمش ازت ، باشه ؟

باشه آجی جون در اولین فرصت!باور کن بیکار نیستم!ولی چشم به محض اینکه بیکار شدم میبینمش!
نه اون روز بیرون بودم که اس دادی من خواب نرگس را دیدم عزیزم.
قشنگه؟راستشو بهم بگو آجی؟
باشه نمیخرمش از خودت میگیرم میخونم بعد دوباره بهت میدمش

ثنا یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ

آجی چه توقعی شدی دختر حالا ببخشش ایندفعه رو ..

راستی امسال میتونی روزه بگیری ؟ معده ات بهتر شده ؟

باشه حالا چون شماها میگین میبخشم!!
نه آجی من کلا روزه بگیر نیستم!!بگیرم وضع معده و همه چی بهم میخوره...

ارام دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ق.ظ http://lakeyedorogh.blogfa.com

سلام عزیزدلم .. اخیییییییی نازی چقده دل نازکی تو ابجی .. اشکال نداره بعضی وقتا پیش میاد .. خریداتم مبارکت باشه عزیزدلم .. ایشالا به سلامتی و شادی ..
اخی جانم عکساتون تموم نشد مگه ؟ بعدشم مگه قرار نبود ایمیلتو واسه م بذاری من کلیپه رو برات بفرستم ؟!
فدات شم غصه نخور .. ایشالا همیشه کنار محسنت که عاشقانه دوستت داره شاد باشی عزیزکم ..

ممنون آرام جونم
نه نرفتیم بگیریم دیگه...یادم رفته میام واست میزارم
ممنون گلم

ارام دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:11 ق.ظ

اخ باران جونی من الان فهمیدم چیو میگی !! من نظرا رو از اخر به اول تائید میکنم همین الان کامنتتو دیدم که رمز خواسته بودی .. چند روزیم هس که زیاد نت نمیام .. ببخش گلم ..

باشه اشکال نداره عزیزم

مهشاد دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ق.ظ http://www.aramesh71.blogfa.com

آجی جونم قربونت برم که تپل شدی عشقم ، آره حتما عکس بگیر واسم بفرست میخوام ببینمت
آجی این سری برین واسه عکس اسپرتا کلی با سری قبلی فرق میکنی ؛ مگه نه ؟
آره آجی رمانه هم خیلی قشنگه ، آخه مگه من با تو شوخی دارم دخمل خوب ؟
مخصوصا این که اوضاعش خیلی شبیه منه ، بیشتر به خاطر این واسم جذابه که آخرشو بدونم
آره آجی نخرش خودم بهت میدم ، اینطوری بازم یه بهونه میشه که بتونم ببینمت
اینطوری اگه رمانمو سر یک سال ندی خودم تا شهرتون پیاده میدوئم رمانمو پس میگیرم بر میگردم تو رو هم میبینم
هم فال هم تماشا

منم داشتم همینا به محسن میگفتم که تو عکسا متفاوتم....کاری نمیشه کرد دیگه!!
باشه عزیزم از خودت میگیرم آره دیگه این جوری همدیگرا میبینیم و عالی میشه!

هما(دختر بهار) دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:13 ق.ظ

الهی قربونت بشم که اینقدر حساسی (گناه داشت باران نداشت؟)
ماشین بابا را اصلا به روی خودت نیار
اهنگ وبم مشکلی نداشت نمیدونم چرا برات باز نکرده
حتما شنیدیش اهنگ از مازیار هستش

نخیرم گناه نداشت تا اون باشه دیگه یادش نره درست حسابی از خانومش خدافظی کنه!
وای وای باز یادم افتاد چه گندی زدم!
حالا دوباره میام ببینم باز میشه
فداتتتتتتت

دختر کویر دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:31 ق.ظ http://sakhreyetarakkhorde.blogfa.com



لحظاتت پر عشق و عشقت پایدار عزیزم

مرسی گلم

سمیرا*محسن دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:34 ق.ظ http://loooveme.blogfa.com/

سلام عزیزه دلم
ووووووووووووووووووی عجب از دست تو دخمل لوس ناناز
حق داری ها ولی آقاهیت گناه داره خو
بنده خدا عجله کرده
این روزای آخر نامزدیتون رو خراب نکن به دلخوری
هرچند اون آشتی بعدش حسابی میچسبه و بلللللللله

آره بابا همون منت کشی اون شبش و این چند روزه که ۲۰۰ بار میزنگه و میخواد از دلم دربیاره به اون قهره می ارزه!کیف میده

مهتاب دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ق.ظ http://nargol8.blogfa.com

میدونی ما خانم ها معمولا یه کم زیادی حساس هستیم و تو رفتار های آقایون دقت میکنیم. در حالیکه اونها مثل ما نیستن.دقیقا میدونم چی میگی چون بار ها و بار ها واسه خودم هم پیش اومده
کاشکی مرد ها یه کم بیشتر به احساسات ماها توجه میکردن

دقیقا!!این مشکل مردهاست که هنوز خوب ماها را نمیشناسن!!

کارین دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:32 ق.ظ

بوی توطئه میااااااااااااااااااااااااااااااد
فقط به مهشاد عکس نشون میدی...مگه من اجی تو نیستم
خب منم دلم واسه تو تنگ شده دیگگگگگگگگگگگگه
اصلا باهات قهررررررررررررررررررررررررررررم

الهی قربونت برم من....چشم عکس گرفتم واست میفرستم آجی جونم!!
بعدشم مهشاد همیشه عکساشو زود زود واسه من میفرسته اول!!تو که نمیفرستی!!
شوخی میکنم عکس بگیرم میفرستم...بوووووووووس

مهدی و هنگامه دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ق.ظ

سلام خانومی
نمی خوام ناراحتت کنم
اما خوب تو زیادی توقعی شدی
یه کم شوهریت را درک کن
و این روزهای اخر نامزدیتون نذار خاطرات بد تو ذهنتون بمونه
یه کم کوتاه بیا

خوب خودش منا این طوری بار آورده...
نه بابا خاطره بد چیه اینا نمک زندگیه ....قهر و آشتی لازمه!!نخصوصا آشتیه بعدش

مریم یکی از دوستای باران جون دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام خانم گلم ...باران جونم قرار نشد اینقده همسلی مهربون رو ناراحت کنی... تو رو خدا یه خورده کوتاه بیا...البته بهت حق میدم . از ذوق رفتن خونه شوهر داری اینکارها رو میکنی

آره دیگه مریم جون فکر کنم یکم جو گیر شدم!!خدایی خیلی ذوق دارم

الهام دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام خوشگل خانم خوبی عزیزم ببین چه جوری خاطره خوب چند روز با هم بودنتونو خراب کردی باهاش سرد نباش گناه داره میدونی تو جریان عروسی به مردا خیلی فشار وارد میشه خودتم خوب میدونی که کار محسن عمدی نبوده پس زودتر عشقولانه بشید

باشه چشم درکش میکنم دیگه باهاش خوب میشم به شرطی که اونم یادش نره بوسم کنه!

tannaz دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:29 ب.ظ http://www.jizzzzee.blogfa.com

sallaaaaaaaaaaaaaammmmm bran joonammm mano yadete tannazam !baran jaonam man hamon moghe ke az vebet rafti barat ye web sakhtam ama to nayomadi ama ejkal nadare mohem ine ke dobare bargashti khili khoshhalam azizam eshallah hamishe khoshbakt bashin rasti esme on vebi ham ke brat sakhte bodam in bod:baran-mohsen.blogfa.com.
vebeta az oye vebe yeki az dostam peyda kardam khili khoshhalam azizam barat

طناز جان باور کن من خبر نداشتم واسم وبلاگ درست کردی....اصلا چیزی در مورد این قضیه نمیدونستم همین الان دیدمش!مرسی گلم خیلی کارت واسم ارزش داشت....
خوشحالم که پیدام کردی و میتونیم دوباره دوستای خوبی برای هم باشیم.
خوش اومدی گلم

tannaz دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ http://www.jizzzzee.blogfacom


baran gole khili nazi azizam dost daram man

باران سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ب.ظ

الهه قربون اون دل مهربونت برم...نمیدونی وقتی پستتو خوندم چجوری بغض کردم...آقا محسنم خیلی دوستت داره کارش عمدی نبوده عزیزم دیگه گریه نکنیای خوب آجی؟؟

دختر کویر سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ب.ظ

سلام دوست عزیزم

این ادرس جدیدمه
ممنون میشم که توی لینکات درستش کنی[چشمک]

http://sakhreamtarakkhord.blogfa.com/

آرامیس چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ب.ظ http://aramiiis.blogfa.com

واسه استرس که تو نت یه سرچی کن و چیزایی که باعث کاهش استرس میشه رو استفاده کن
بعدشم استرس رو که داره خستگی هم همینطور
مطمئنا به یه جایی میرسه که ناهار و شامتون یکی میشه
اما سعی کنین این جوری نشه همه کارا رو به راه میشه
زیاد خودتون رو اذیت نکنین

واسه عکساتونم من یه چیزی رو درقالب پیشنهاد میگم
یه سری از عکسای بچه گی و بیشتر قبل عقدتونم بدین تو آلبومتون بذاره
بدونین از کجا به کجا رسیدین باحال میشه من تو یه کلیپ دیدم

شادان چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:55 ب.ظ

مرسی.کل ایام هفته تقریبا میتونم به جز 5شنبه و جمعه .
شنبه ظهر طرفای 2-3 یه سر بیا

عزیزم شرمنده من دیروز تهران بودم
یه قرار دیگه بزار...

کارین پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ب.ظ

اجی جونم پس کجایی چرا اپ نمیکنی

شقایق پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:25 ب.ظ http://vesale-do-eshq.blogfa.com

سلام باران جونم
خوبی عزیزم؟
ببخشید این چند وقت پیشت نبودم هم اینکه نت نداشتم هم اینکه سرم به شدت شلوغ بود
اگه گفتی چرا؟
وای باران منم بالاخره ازدواج کردم حالا میفهمم چی میگی چه لذتی داره متاهل بودن
البته بعداز ماه رمضون عقد میکنیم الان صیغه هستیم
با همون پسرعموم که گفتم
بارنم خیلی برامون دعا کن منم که همیشه دعات میکنم که خوش بخت بشین همیشه به یادتونم

بانو پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:47 ب.ظ http://ghalebeweblog.blogfa.com

سلام باران جان .
عیب نداره یک کوچولو قهر اثر گذاره
انشالله دیگه این جور کارا تکرار نمیشه
بوس . فعلا قربونت

شلاله پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ب.ظ

باراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان خوابتو دیدم
دلم واست تنگ شد وقتی بیدار شدم

سمان شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:33 ب.ظ

وای که چقد ناز مینویسی باران جان

زندگی ما یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ق.ظ http://homewe.blogfa.com

سلام عزیزم
عروس خانومممممممممممممممم
دلم یه ذره شده واست
انشاا... که خوب و خوش باشین
همه همینطورن عزیزم بالاخره شوهرته از شوهرت انتظار نداشته باشی از کی باید انتظار داشته باشی؟حالا خوبه خداراشکر همسرت درکت میکنه
منم چند روز پیش اومدم ماشین بابامو جابه جا کنم زدم به بغل غصه نخور پیش میاد
خیلی خوشحالم از خوندن دوباره ی وبلاگتون خیلی
التماس دعا

آرامیس یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:03 ب.ظ http://aramiiis.blogfa.com

اوهوم مگه قالب خودمو ندیدی ؟

میام میام حتما میام
تاریخ عروسیتونم طرفای مهر باشه میام [پرو تر از من عمرن دیده باشی تو عمرت :)) ]

تو و زرنگیت بیا عزیزم!!
عروسی که شهریوره

باران یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:30 ب.ظ

نمازو روزت قبول!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
منم یادت نره دعا کنیاااااااااا
وگرنه !!خودت بهتر میدونی چیکار میکنم
آفرین!!گازت میگیرمممممممممممممممممم

tannaz یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:11 ب.ظ http://www.jizzzzee.blogfa.com

faght baran jonam khodet emlieto bezan man nemidonestam che emaily benevisam azizam manzoram o veby hast ke barat sakhte bodam

A&M یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:04 ب.ظ http://beomine.blogfa.com

سلام عزیزم
کجایی باران؟چرا نمیای بنویسی خب؟
خانومی چقدر منو تو شباهت داریم آخه..جفتمونم لووووووووووس

فرزانه دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ق.ظ

مرسی گلم
بهت اس میدم

somy دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:15 ق.ظ http://lady-purple.blogfa.com

سلام گلم. به نظر منم زیاد حساسیت نشون نده اینجور توی زندگیتون اذیت میشی دوست جونم..
باران جان ببخشید انتقال وبلاگم طول کشید ولی بالاخره منتقل شد وادرسشو برات گذاشتم.
خوشبخت باشی عروس گل.بووس

الهام دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام باران خانومی عزیزم کجایی پس چرا نمای بنویسی دلم واست تنگ شده
در ضمن نماز روزه هاتم قبول عزیزم

بانو دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 ب.ظ http://ghalebeweblog.blogfa.com/

عزیزم کجایی؟
باران جان خوشحال میشم نظرتو راجع به طرح جدید وبلاگم بدونم . اگه فرصت کردی بیا

بانو دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ب.ظ

فقط با اکسپلورر

مرجان دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:45 ب.ظ http://radikalayezendegi.blogfa.com

من حس کردم تو اصفهانی هستی.. از متنت و سبک نوشتنت.. امیدوارم امیدوارم امیدوارم همیشه شاد باشی.. منم به دوستات اضافه کن..

اصفهانی نیستم ولی همه بهمون میگن چون لهجه و گویشمون نزدیک اصفهانیست!
مرسی عزیزم
خوش اومدی دوست گلم

mary سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 ب.ظ

salam baran.chetori to?khubi?sry chand ruz net nadashtamm.kharidat mobarak bashe.eshkali nadare mohsen az amd ke nakarde khodet ke eshgheto behtar az hame mishnasii..ama ma dokhtara kheyli hasasimm
shad bashiii.namaz ruzatam ghabull

tannaz شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:03 ب.ظ http://www.jizzzzee.blogfa.com

rasti salgarde ezdevajetonam mobaraaaakkk

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد