لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

لحظه های شیرین وصال

خاطرات من و همسرم

یه روز به یادموندنی+دیدن آجی مهشادم

سلام سلام 

من سخت درگیر درسم ولی دیدم اگه الان ننویسم دیگه وقت نمیکنم!!۳شنبه آخرین امتحانمه و دیگه راحت میشم و میتونم راحت کارامو انجام بدم...... 

آجی مهشاد گلم همراه خانواده عزیزش ۵شنبه اومدن خونه ما و شبم پیش هم بودیم...لحظه های خیلی خوب و قشنگی بود....باورم نمیشد....راستش من دوستای مجازیم را خیلی دوست دارم و بهشون وابسته ام و آرزوی دیدن تک تکتونا دارم و الان خوشحالم که یکی دیگشونا دیدم!!یعنی یکی از بهترین دوستامو...خواهر گلم با کلی هدیه های خوشگل منا شرمنده کرد!!آجی مهشادم خاطرات با هم بودنمونا مینویسه!! 

آجی مهشادم:تو و خانوادت واسم خیلی عزیزین و امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه!دلم واسه تک تکتون تنگ شده و به امید روزیم که دوباره ببینمتون!!تو خواهر گل منی و واست آرزوی خوشبختی و موفقیت دارم عزیز دلم!!بابت همه چی ممنونم

و اما جمعه به یاد موندنی ما چگونه رقم خورد: 

گفتم که همسری نمیتونست بیاد پیشم...البته من و مهشاد هم این طوری راحت تر بودیم!!وجود مهشاد از دلتنگیم کم کرده بود و تونستم راحت تر دوریه همسری را تحمل کنم!!اما با رفتن آجی مهشاد دیگه نتونستم طاقت بیارم!!همسری که زنگید شروع کردم به غر زدن که من دارم دیوونه میشم و چجوری امروزا بی تو سر کنم!!حس میکردم نمیتونه درک کنه چقدر دلتنگشم و خیلی راحت داره با این قضیه برخورد میکنه!!هر چی با منطق حرف میزد که بابا تنهاست و باید پیشش بمونم انگار هیچی نمیفهمیدم!!فقط گریه و داد و بیداد!!گفت به خدا دل من واست یه ذره شده ولی باور کن نمیشه بیام!!منم با دلخوری گوشی را قطع کردم....میدونستم حق با اونه....میدونستم مقصر منم و باید درکش کنم ولی واقعا داشتم از دوریش دیوونه میشدم....مخصوصا که در کل هفته بهش شدیدا احتیاج داشتم و بیشتر از هر زمانی حضورشا میخواستم!!بعد نهار رفتم پیش مامانم خوابیم چشام تازه گرم شده بود که زنگا زدن!!تا اومدم به خودم بیام دیدم محسن با یه شاخه گل بالا سرمه!!همه تعجب کرده بودن......رفتیم تو اتاقم!!دو تایی همدیگه را بغل کرده بودیم وگریه میکردیم!!تند تند بوسم میکرد و هر بار میگفت آخیششش!!بعدش هر دومون ساکت شدیم فقط نگاه بود و عشق و یه آغوش مهربون!! 

عزیز دلم به خاطر من سر ظهر گرما نهار نخورده اومده بود دیدنم و این یعنی نهایت عشق!!واسش نهار آماده کردم و کنارش نشستم....نگاش میکردم و قربون صدقش میرفتم!!انگار روحم تازه شده بود...

بعد از ظهر همه رفتن بیرون ما خونه موندیم و بازم عشق . عشق و عشققققققققق.انگار سال هااز هم دور بودیم...یه لحظه از بغل هم جدا نمیشدیم!!همش حرفای عاشقونه و .....یکی از بهترین روزای زندگیمونا گذروندیم!!دیروز صبح هم همسری با کلی انرژی مثبت که واسم گذاشته بود از پیشم رفت و احتمالا فردا شب دوباره میاد!دیدنش خیلی آرومم کرد و ..........همسر من بهترین مرد دنیاست!! 

 

بعدا نوشت:آجی مهشادم خاطرات با هم بودنمونا تو وبلاگش نوشته...هر کی دوست داره میتونه اونجا را بخونه!فدای آجیم بشم! 

آرامش دستهای خالی

دلتنگم....

دلتنگم....امشب عجیب دلتنگتم....... 

وقتی به اون روزا فکر میکنم دلم واسه خودمون میسوزه!!از یه طرف میگم چقدر صبور بودیم چقدر  تحملمون زیاد بوده! از طرف دیگه به عمقش که فکر میکنم میبینم عجب روزای بدی بود...چقدر دوری... چقدر انتظار....چقدر حسرت!!نمیدونم........واقعا نمیدونم من و محسن لایق این همه محبت و لطف خدا بودیم ....ای خدای مهربونم....ای خدای عزیزم ....میدونی من یه عمر مدیونتم!!عاشقتم خدا!!!!!!! 

اون دوری های چند ماهه.......دیگه تموم شدن!نزدیک ۲ ساله که تموم شدن ........نمیدونم ما عاشق تر شدیم...صبرمون کم شده.......نمیدونم!!هرچی که هست دیگه ۱ هفتشم نمیتونم تحمل کنم!!مثل الان که ۵ روزه همسری پیشم نیست و برخلاف همیشه ۵شنبه جمعه هم بدون اون باید بگذرونم و این یعنی یه بغض عجیب که گیر کرده تو گلومو و رهام نمیکنه!!این یعنی یه عالمه کلافگی و بی حوصلگی....این یعنی ساعت ها عاشقونه حرف زدن و به یاد اون روزا تو بغل خیالیه هم خوابیدن!  

محسنم:

امشب یه جوری بودی.......لحن حرف زدنت...نوع حرفات!!دلتنگیتا حس میکردم!اما .....منا بردی به اون روزا!!به شبای عاشقونه ی قشنگی که داشتیم و الان ۲ ساله فقط نوعش عوض شده!!و به نظرم هر کدومش قشنگی خودشو داره! 

محسنم ........عزیزم........باورم نمیشه.......باورم نمیشه بعد از مدتها دوباره این حس دلتنگی عجیبا دارم تحمل میکنم!!انگار ماه هاست ندیدمت...انگار مدتهاست تو آغوشم نبودی.... 

خدایا باید بگم ممنونم.....آره بازم میگم!!میگم شکرت...میگم ممنونتم که ما اینقدر عاشق همیم!!ممنونتم که ما اینقدر خوشبختیم!! 

خدایا ممنونتم که ما را لایق دونستی و جواب این همه صبر و تحمل و دوری یه زندگیه عاشقونه شد!!گاهی فکر میکنم خوابم...اون موقع ها تمام این روزها را تو رویاهای خودم تصور میکردم....روزای وصال و عروسی!!حالا ۲ ماه بیشتر به عروسیمون نمونده...من و محسن به هم رسیدیم و داریم خونه عشقو واسه یه زندگیه عاشقونه و آرام آماده میکنیم.... 

همسر گلم......دو ماهه دیگه واسه همیشه با همیم!!باید بهم قول میدی تو خونه ی عشق یک شبم تنهام نمیزاری!!من این همه سال تحمل کردم که یه روزی برسه من و تو...واسه همیشه......تا ابد با هم باشیم!!نمیخوام یه لحظه ازت دور بمونم!!عاشقتم نازنینم...با تمام وجود دوستت دارم! 

 

پ.ن:فکر کنم امشب حرفام خیلی پراکنده بود...خودمم نمیدونم چی نوشتم!اما نوشتم....هرچی که دوست داشتم و تو دلم بود نوشتم!! 

اگه ذوق دیدن آجی مهشاد گلم نبود این آخر هفته واسم زهر بود!!همسری بنا به یه دلایلی اصلا نمیتونه بیاد !اما فردا قراره آجیه ماهم بیاد دیدنم و من خیلی خیلی خوشحالم.برای دیدنت لحظه شماری میکنم دوست عزیزم...خواهر گلم قدمت روی چشمم!

کارت عروسی

دوستای گلم دنبال یه شعر قشنگ و تک میگردم واسه کارت عروسیم..... 

خودم این شعرا دوست دارم....میخوام نظر شماها هم بدونم!!  

لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم

                                         از تو پرسیدم من،تو منی یا من تو؟

                                                                              و تو گفتی هر دو

من به تو پیوستم،گفتم ای کاش پناهم باشی

                                 همه و همه وقت دست تو در دستم

                                                      تکیه گاهم باشی

و تو گفتی هستم،تا نفس هست کنارت هستم 

ادامه مطلب ...

خاطرات شمال محاله یادم بره....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخ جون...شمااااااااااال!!!

داریم میریم شمال......صبح آماده شده بودیم بریم شهر همسری که عروس عمه ام اس داد بعد از ظهر بریم شمال؟؟(انگار میخواد بره کوچه بغلی!!)

این شد که راهی شدیم.....یه سفر یهویی!!!۸ نفر شدیم!!انشالا تا دوشنبه برمیگردیم!!دعا کنید به سلامتی بریم و برگردیم...مواظب اینجا هم باشین!!! 

ببینید من چقدر خوب و مهربونم....هیچیا از شماها پنهون نمیکنم!!آب میخورم خبر دار میشین!  

آجی مهشاد گلم...عزیزترینم....اون نوشته ها را عجله ای خوندم!!!اخه وقتم کمه!!منم خیلی خیلی دوستت دارم و مطمئن باش تو بهترین خواهر دنیایی واسم! قربون این همه مهربونیت برم من خواهر گلم!!میام حسابی با هم میحرفیم عزیزمممممممممممممممی 

این روزا....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مردای مهربون زندگیم

صبح تا چشامو باز میکنم شروع میکنم به نوشتن:  

سلام مرد من،عمر من،جون من ،نفس من،زندگیه من،عشق من،دوست خوب من،ماه من،گل من،عزیز دل من،روح من،همه دنیای من..........روزت مبارک! 

 

جواب همسری:سلام گل من،تکیه گاه من،عمر من،دنیای من ،همه کس و کار من......مرسی دورت بگردم بوس بوس از لبات! 

 

دوباره واسش مینویسم:خوش به حال من که مردی مثل تو دارم.....یه تکیه گاه مطمئن!چقدر داشتن یه مرد مهربون ـ عاشق شیرین و قشنگه!امیدوارم سایت ۱۰۰ سال بالای سرم باشه عشقم.بوس بوس از لبات! 

 

مینویسه:عاشقتم خانومیه گلم....مرد منم تویی....تویی که مثل یه مرد پشتم وایسادی و تونستیم مشکلاتا یکی یکی حل کنیم و حالا اینقدر خوشبختیم....دوستت دارم بیشتر از اونی که فکرشو بکنی! 

  

 

من و همسری خیلی دوست داشتیم امروزا کنار هم باشیم ولی نشد...همسری شنبه رفت چون یه عالمه کار داشت!ازش خواهش کردم بمونه اما گفت من به خاطر تو و زندگیمونه که مجبورم برم ....من از خدامه بمونم پیشت ولی عزیزم باید برم و به کارام برسم!!میخوام هیچی کم نداشته باشی.......با اینکه تعطیلی بود اما همسری باید میرفت چون کارش واجب بود!!!قسمت نبود امسال کنار هم باشیم....ایشالا سال دیگه! 

 

 اس میدم به بابام:بابایی گل و مهربونم....مهربون ترین بابای دنیا.....تو برای همه ما یه الگوی کاملی...یه مرد نمونه!!خیلی دوستت دارم روزت مبارک........  

پدر شوهر مهربونم....امیدوارم حالت هر چه زودتر خوب بشه....بمیرم واست که این مدت اینقدر درد کشیدی!!بابایی مظلومم از خدا سلامتیتا میخوام...خیلی دوستت دارم........روزت مبارک!! 

 

 

پ.ن:شارژ نتم تموم شده به مشکل برخورده شارژ نمیشه!!الان هم با دیل آپ اومدم!بعدا میام همتونا میخونم جواب کامنتا هم میدم!!مشغول درسم هفته دیگه امتحاناست!!

خونه عشق نامزدیمون

همسری جونی دیشب اومد....یه جورایی منا کشت تا اومد!!تو جاده تصادف شده بود و راه بندون....همسری هم خیلی منا منتظر گذاشت!!بهش زنگ زدم میگم محسسسسسسن میگه جاااااااااااااااااااااااااانم،میگم کجایی پس:میگه یه ربع دیگه میرسم!میگم تو که کشتی منا!!!میگی ای جاااااانم دورت بگردم خانومم زود میام پیشت!یه تاپ و شلوار خوشگل میپوشم موهامو میزنم بالا و آرایش میکنم....وقتی زنگ میزنه در را با آیفون باز نمیکنم یه عالمه پله را میرم پایین و خودم درا واسش باز میکنم!!کلی ذوق میکنه از این کارم ...گم میشیم تو بغل هم!!بازم یه دیدار عاشقونه....چشاشو میبنده بغلم میکنه و میگه خدایا شکرت که بازم این لحظه نصیبم شد. 

نصفه شب خوابمون نمیبره...هوا گرم شده...هنوز فرصت نشده بود کولر را درست کنن...همسری رفت پنکه آورد تا صبح همه هواسش به من بود!میگفت میترسیدم پتو را بزنی کنار سرما بخوری!!عاشق این همه مهربونیشم....... 

امروز همه رفتن مهمونی از صبح تنها بودیم....هرچند همسری تا ظهر نیومد خونه و رفته بود دنبال کاراش ولی خوب یه ناهار دونفره اماده کردم...همسری عاشق سالاد شیرازیه واسش درست کردم....بعد از ظهر همسری رفت بالا پشت بوم کولر را درست کنه....کولر اتاق من جداست.گفتم همسری من امشب دوباره خوابم نمیبره...گفت چطوره بالا پشت بوم پشه بند بزنیم ...اما هرچی گشتیم پشه بندا پیدا نکردیم.رفتیم سراغ چادر مسافرتی!اینم شد خونه دوران نامزدیمون...یه خونه عشق کوچولو واسه شبای عاشقونمون.(عکس

همسری دیروز ال ای دی و کولر واسه خونه عشق خریده بود امروز بردیم گذاشتیم خونه.کلی هم تو خونه عشق مسخره بازی در آوردیم و خندیدیم! 

اومده کنارم نشسته میگه وای وای نگاه خانومم چه تند تند تایپ میکنه یه بوس بده از اون دستات.....بهش میگم محسن همین الان نگاه کن تو چشام و هر چی دوست داری بگو.....نگاه میکنه....بازم نگاه.......میگه واقعا دوستت دارم!!خیلی دوستت دارم!!   

 

برای همسرم:   

من خیلی خوشبختم که تو را دارم.  

خدایا به خاطر همه چیز شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

عکس و کلیپ ـقبل عروسیمون

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جهاز خرون ۴

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آقایی پرستار خانومیه مریض

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.