-
دلتنگی
جمعه 21 مردادماه سال 1390 23:05
سلام 4شنبه با همسری اومدیم خونه ما!من دلدرد شده بودم و همسری که دید اگه اونجا باشم مسولیتم خیلی زیاده گفت بریم خونه شما تا اونجا استراحت کنی!البته خودش خیلی کمکم میکرد بیچاره همیشه ظرفا را اون میشست و تو هر کاری کمک میکرد...مادرشوهری هم رفته مشهد و فعلا که اونجاست و معلوم نیست کی بیاد!! شب قبل از تولدم خونوشون دعوای...
-
خاطرات تولدو سالگرد ازدواجمان
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 00:18
هنوزم باورم نمیشه ۱ سال گذشت...۱ سال با همه خاطرات خوب و بدش گذشت...با همه گریه ها و خنده هاش...قهر و آشتیاش....لحظه های قشنگ و زشتش.....همش گذشت!!!اما تو ذهن من و همسری فقط خاطرات خوب و قشنگش مونده...خدایا شکرت به خاطر این ۱ سال با هم بودن!! ۵شنبه صبح با همسری رفتیم بیرون تا کادوهامونا بخریم...همسری واسه تولدم یه...
-
اولین سالگرد ازدواجمون+تولدم
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 23:09
چه حس خوبیه اینکه تو هستی و عاشق تر از خودم پیشم نشستی و عادت میدی منو به مهربونیات، تا من نفس نفس دیوونه شم برات چه حس خوبیه اینکه تو بامنی، که به روی من لبخند میزنی اینکه به فکرمی به فکر من فقط، هرچی نگات کنم سیر نمیشم ازت با تو به زندگیم دل خوشی اومده، خوشبختیه منو چشمات رقم زده چه حس خوبیه شیرینه لحظه ها، شادم...
-
یه هفته خونه همسری
شنبه 8 مردادماه سال 1390 15:16
سلام انگار بازم دیر کردم!!راستش من ۵ شنبه کلی نوشتم اما بدشانسی آوردم و همه نوشته هام پر شد! خوب بریم سراغ گزارش هفته: من و همسری ۵شنبه از شهرشون برگشتیم.هفته ای که خونه ی همسری گذشت خوب بود ولی میتونست بهتر باشه!نمیدونم وقتی خونه ی همسری هستیم اخلاق اون عوض میشه یا این منم که زیادی حساس میشم!!به هر حال اونجا که هستیم...
-
خبرای خوب و بد!+تو محشری....
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 13:29
سلام...حالا که من اومدم شماها غیبتون زده!!این چند روز آمار وبم از همیشه پایین تر بود...کجا بودین پس؟؟!!!خوب بگذریم بریم سراغ اندر احوالات بنده و همسری!!.. ۵ شنبه همسر جونی اومد اینجا و تا امروز صبح پیشم بود!این چند روز هم اتفاقای خوب افتاد هم اتفاقای بد!!حالا تعریف میکنم میفهمین... ۴ شنبه ۵ شنبه ی این هفته خیلی روزای...
-
قالب وبلاگ
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 01:23
چقدر محیطه اینجا بده....هر قالبی میزارم یه مشکلی داره!بلوگفا این مشکلات را نداشت...امشب کلی قالب _ قشنگ پیدا کردم اما هیچ کدوم به درد _ اینجا نخوردن و یه جاییشون خراب میشد!کسی هست که بتونه کمکم کنه!!هر قالبی میزارم صفحات ثابت _ وبلاگم که خاطره های گذشته را گذاشتم(از اون وبلاگ فبلی) حذف میشه!فقط قالبای خود _ بلاگ اسکای...
-
شرمنده ام دوست جونام!!
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 11:44
تو ر خدا نزنید....خوب نشد دیگه!خودم دلم واسه اینجا و شماها یه ذره شده ولی خوب نمیدونم چرا این دفعه طلسم شده که من نتونم بیام!الانم دارم با سرعت نور واستون مینویسم!!بعضیاتون که قهر کردین بعضیا هم که در شرف قهرن و بعضی دیگه هم که عصبانی...اگه نمیومدم مطمئنن دوستی واسم نمیموند و اون وقت من میمردماااااااا!!وای بچه ها به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 تیرماه سال 1390 21:06
سلام دوستای گلم من واسه هر مجازاتی حاضرم......میدونم که نگرانتون کردم!!به خدا شرمندم بچه ها!دوشنبه که امتحانم تموم شد با محسن رفتیم خونشون اما از شانس بد تلفنشون قطع شده بود و من نتونستم بیام نت!!دیشب اومدیم خونه ی ما و فردا محسن میره!منم در اولین فرصت که احتمالا فرداست میام اینجا و یه آپ ـ مفصل واستون میزارم!به تک...
-
من و همسری و یه عالمه درس!
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:02
سلام دوستای گلم ببخشید که این قدر کم میام بهتون سر میزنم و ....به خدا این هفته سرم خیلی شلوغ بود!! هفته پیش که امتحانا داشت دیوونم میکرد و آخر هفته دلم میخواست همش بخوابم و استراحت کنم!!محسن جونی هم که از 4شنبه اینجاست!!آخه اینجا داره یه کارایی میکنه...شاید عروسیمون جلو بیفته!این هفته را کلا مرخصی گرفته تا ببینه این...
-
روزت مبارک عزیز دلم
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 23:42
خدایا تو که میدونی من چقدر از انتظار بدم میاد...تو که میدونی چقدر در برابر انتظار و بی خبری ضعیف و ناتوانم......پس چرا اینقدر نصیبم میکنی!!! امروزم به انتظار گذشت....قرار بود عشقم 7-8 ساعت _ پیش بیاد تا امروزا با هم باشیم...از صبح و.د همه درسامو خونده بودم تا با خیال راحت کنار _ همسرم باشم ولی اون هنوز نیومده ........
-
باران سوتی!!
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 23:36
من دلم واسه شوهرم یه ذره شده......دارم از دوریش دیوونه میشم!! اومدم یه چیزی بنویسم تا یادم نرفته!! بچه ها من دیشب یه سوتی خیلی ضایع دادم!!دیشب داشتم تو اتاق مامینا درس میخوندم که همون جا رو تختشون خوابم برد!!مامان هم دیگه بیدارم نکرده و من همون جا کنار مامانم خوابیدم!!بیچاره بابا!!خوب و اما........ محسن بعد از چند روز...
-
آشتی
جمعه 20 خردادماه سال 1390 23:44
این دو روز خیلی اذیت شدم و مقصر اصلی فقط من بودم!!نمیگم محسنم اصلا اشتباه نکرد ولی من موضوع را خیلی بزرگ کردم و باعث شدم این طور رابطمون خراب بشه و هر دومون عذاب بکشیم!!خدا کنه به قولایی که امروز دادم عمل کنم و دختر خوبی بشم! البته امروز فهمیدم موضوع از چه قراراه و بنده چرا دیروز سگ سگی بودم!من کلا چند روز در ماه عصبی...
-
کلافه ام!
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 18:00
مطلب را گذاشتم ادامه مطلب...چون نمیخوام چشمم بهش بیفته! تا حالا شده یه روز اینقدر کلافه باشین که دلتون بخواد بمیرین!!! الان من همون حالا دارم.....انگار همه غم های دنیا اومده تو دلم!!هر چی مشکل ریز و درشت دارم امروز تو ذهنمه.انگار همشون بهم حمله کردن! از اون لحظه هاست که نمیدونم احساسم به محسن چیه! از صبح کلافه بودم...
-
تعطیلات ـمن و عشقم
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 00:10
سلام بچه ها.....خیلی دوست دارم مثل همیشه تند تند بیام نت و یه عالمه بنویسم!!آخرشم شماها بگید چقدر این باران فک میزنه!ولی خوب فعلا درگیر امتحاناتم... چند روز تعطیلی مثل برق و باد گذشت!!دیشب داشتم به محسن میگفتم انگار یه روز بیشتر پیش هم نبودیم!! ما ۴شنبه نامزدی دعوت بودیم محسنی هم ۵شنبه را مرخصی گرفت و خودشو رسوند!!دو...
-
روز زن+یادگاری
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 00:26
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 11:35
سلام دوستای عزیزم چند روزه میخوام شروع کنم به نوشتن ولی....راستش دلم قالب خودما میخواد که فعلا نمیتونم بزارمش!حال و حوصله هم نداشتم!بازم مشکلات همیشگی من و همسری!یعنی جا و مکان زندگی و ...محسنی یک هفته است میره سر کاره!البته این شغلا مامانش واسش پیدا کرد!!این کارا کرد که ما مجبور بشیم تو همون شهر زندگی کنیم!من و محسنی...
-
اینم از جواب فیلترینگ
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 23:12
ذابعد از کلی ایمیل که بهشون زدم زحمت کشیدن این جواب را بهم دادن: واقعا شما بودین با این شرایط امیدی به برگشت وبلاگتون داشتین!انگار وبلاگ من چی بودهههههههه!! اینم جوابشون در ادامه مطلب: به نام خدا با سلام تارنمای اینترنتی مورد نظر شما در اجرای قانون جرایم رایانه ای وبه دستور «کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه » مستقر...
-
خدا لعنتشون کنه!
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 23:24
دلم گرفته.....نیم ساعتی میشه محسن رفته.صفحه کیبورد را به زور میبینم!گلوم داره از بغض میترکه!ولی به همسری قول دادم گریه نکنم!!نمیدونم باید چه نفرینی پشت سر اون کسی که این کارا باهام کرده بکنم!!دارم دیوونه میشم!این وبلا گهمه زندگیه من بود!!آرامش _ من بود......اخه چطور دلشون اومد!!دلم میخواد داد بزنم....همه آرزوهام به...